هر سال به آخر هاي سال كه نزديك مي شويم ، شروع مي كنم به شمردن كارهايي كه در آن سال كرده ام.
اين از بدي هاي تولد توي اول سال است. هر سال نوروز كه همه چيز تروتازه مي شوند ، تو بايد بشيني چرتكه دستت بگيري و همه ي كارهاي يك ساله ات را بگذاري جلويت و به حسابشان برسي.
امسال عزاگرفته ام بس كه دستم خالي است. هيچ كاري نكرده ام. هيچ كار بدرد بخوري. اگر اين يك سال رو از كلهم عمرم حذف كنند هيچ اتفاقي نمي افتد. نه از من چيزي كم مي شود نه از دنيا.
نشسته ام فكر مي كنم يك ماه ديگر وقت دارم هنوز . فهرست مي كنم كارهاي به درد بخوري را كه مي شود در يك ماه كرد. چيز دندانگيري پيدا نمي كنم.
اسفندها هميشه براي من شب امتحان بوده اند. بايد كل يك سال را توي يك ماه زندگي كنم .البته اگر نمي خواهم روز تولد مدام گوشه ي ذهنم باشد كه توي اين يك سال ، يك سال بزرگ نشده اي ، يك سال پير شده اي.
و باور كنيد هيچ چيز ترسناك تر از اين نيست. از اين كه خجالت زده ي گلي باشي كه ازش ساخته شده اي.
فقط يك ماه مانده.
۳ نظر:
الان 3 سالی میشه که اول هر سال یه تصمیم میگیرم که باید تو اون سال انجامش بدم. شکر خدا تا پارسال 100 درصد موفق عمل کردم، ولی متاسفانه امسال فقط به 10 درصد خواسته هام رسیدم. واقعا برا خودم متاسفم.
امیدوارم برا شما اینطور نبوده باشه.
بوده متاسفانه. بدتر از آن هم بوده !
از بدی های اخر تابستان متولد شدن برات بگم که هم کل تابستون فکر می کنی یک سال از عمرت رفت و هیج کاری نکردی هم اخر زمستون حساب و کتاب می کنی.
ارسال یک نظر