۱۳۹۰ آذر ۷, دوشنبه

چرندیات یک سفسطه پرست

بعضی آدم ها را باید گذاشت کنار. یعنی بعضی آدم ها را دل قبول می کند و عقل کوتاه نمی آید , بعضی ها را هم عقل دو دستی می چسبد و دل به هیچ صراطی مستقیم نمی شود. این آدم ها را باید بی خیال شد . فایده هم ندارد. یعنی آخر آخرش یا عقل بیچاره ات می کند یا دل ذله ات می کند.
این آدم ها را که بی خیال شوی , تقریبا کسی نمی ماند. یعنی نه این که نماند , کسی می ماند که تو برایش یکی از دو دسته ی بالایی و طرف کلا تو را بی خیال شده که نکند یک وقت آخر آخرش یا عقل بیچاره اش نکند یا دل ذله اش .
این می شود که خلاصه ته تهش تو می مانی و حوضت .
البته ناامید نشو. اوضاع آن قدرها هم بد نیست. بعضی ها هستند که خودشان با خودشان جزو دو دسته ی اول قرار می گیرند و مجبور می شوند خودشان را هم کلّا بی خیال شوند. پس هر بار که کم آوردی به دسته ی آخر فکر کن و خدا را شکر کن که لااقل خودت را داری!!!

۱۳۹۰ آذر ۳, پنجشنبه

دلتنگی یه کوچه پشتی

می دونی بیش تر از همه دلم برای چی تنگ می شه. برای این که عصرا وقتی دارم میام خونه , سر پیچ خیابون, جایی که آخرین آنتن رو می ده , زنگ بزنم بهت و بگم هستی من بیام اون فیلم جدیده رو ازت بگیرم؟ تو هم بگی آره بیا , فقط زنگ بالا رو بزن. بعد من بگم باشه می بینمت پس. بعد بیام و از سر کوچمون رد شم و کوچه ی بعدی , خونه اول,زنگ دوم رو بزنم و تو بدون این که بپرسی کیه؟ درو باز کنی و بعد کله تو از تو راه پله بیاری بیرونو و بگی بیا بالا و بعد من بگم نه زود می خوام برم و تو هی اصرار کنی و من انکارو و آخرش تو بیای پایین و بعدش نیم ساعتی سرپا وایسیم و حرف بزنیم و من کل روزمو برات بگم و تو کل روزتو برام بگی و بعد من که دیگه چشمام از خستگی باز نمی شن و تو که داری از سرما می لرزی از رو بریمو و بعدش خدافظی کنیمو و تو بیای تا دم درو و از لای در دست تکون بدیو و من برم و یادم بره که فیلمو ازت بگیرم!!!
"سم" دلم واسه جای خالیت تو کوچه پشتی تنگ می شه دختر. مواظب خودت باش اون دور دورا . اون ور پل منتظرم باش. خیلی دور نرو که بعد پل پیدات نکنم. قول؟

۱۳۹۰ آبان ۳۰, دوشنبه

گرگرو

دو روزه هر کی یک کلمه حرف می زنه , می زنم زیر گریه . نمی دونم چه مرگم شده. هر چی فکر می کنم هیچی به ذهنم نمی رسه. فقط می دونم که تو راه رفتن به سر کار مدام دارم گریه می کنم. موقع برگشتن گریه می کنم. رییس جان می گه سلام , گریه می کنم . می گه خداحافظ , گریه می کنم.  بچه ها می گن سلام , گریه می کنم. می گن خداحافظ , گریه می کنم. 
نه این که جلو ملت گریه کنما , نه. من متخصص گریه ی بی صدام. تا صورتمو نگاه نکنی , نمی فهمی دارم گریه می کنم. اینه که پشتمو می کنم به بچه ها ,  سرمو می کنم تو زونکنا و اشک که می ریزم. 
هنوز نفهمیدم چمه , بالاخره اما می فهمم. فکرکنم فشار کار زیاد شده و تحمل من کم شده. 
فعلا که گریه هام جواب داده و قراره برام نیروی کمکی بگیرن. ببینم چی می شه... 

۱۳۹۰ آبان ۲۸, شنبه

مطهری و ناپلئون

از هر طرف که میریم باز می رسیم به همون جمله ی شهید مطهری که گفته بود : "وای به حال مملکتی که انجام وظیفه توش امتیاز محسوب بشه"




پ.ن.: البته بگما این جمله رو من n سال پیش از یه جایی که اصلا یادم نیست شنیدم و اصلا مطمئن نیستم اگر واقعا شهید مطهری همچین چیزی گفته باشه. هر چند به قول ناپلئون بعضی جمله ها آدم رو از دونستن اسم گوینده شون بی نیاز می کنن...
ضمنا اینم بگم که بازم مطمئن نیستم اگر این جمله دومی رو هم ناپلئون گفته باشه!!

توضیح واضحات : تصویر:Call of Duty 

۱۳۹۰ آبان ۲۷, جمعه

fingerprint

our finger prints don't fade from the lives we've touched



Source: Taylor, Remember me

۱۳۹۰ آبان ۲۳, دوشنبه

آخرین حرف؟

این آخرین حرفته؟

۱۳۹۰ آبان ۲۲, یکشنبه

خنده!

هر کاری می کنم خنده ام بند نمی آد. الان هم از جلسه اومدم بیرون بلکم خنده ام تموم بشه. دکتر گفت بیام یه دل سیر بخندم بعد برگردم تو جلسه!!!
به گمانم دچار حمله شدم!!!!!
دیگه برگردم. ضایع است :)

۱۳۹۰ آبان ۲۰, جمعه

مهربانی زیر برف

وقتی برف می بارد ,آدم ها مهربان تر می شوند. این را یک بار جایی خواندم. و دیدم چه راست می گوید...





پ.ن.: عکس: پارک رز , ساعت ۶وربع صبح , در مسیر هر روزه ی کار

رفتن یا نرفتن و .... رفتن

- شما وقتی سه تا بلیت دارید که اگر خودتان بروید , دو تایش می سوزد و اگر نروید هر سه تایش را می توانید بفروشید , به کنسرت نمی روید.
- شما وقتی خیلی هم عاشق شهرام ناظری نیستید و فقط کمی عاشق حسین علیزاده می باشید,کنسرت نمی روید.
شما وقتی کتانی پایتان است و یک ژاکت و عینهو چی برف می بارد کنسرت نمی روید
شما وقتی ماشین ندارید و هیچ ... را گیر نیاورده اید که شما را برساند , کنسرت نمی روید.
شما وقتی تا ۴و۴۵ کرج هستید و باید تا ۷ونیم نمایشگاه بین المللی باشید و تازه می خواهید یک سر هم بروید خانه تا لباس و کفشتان را عوض کنید , کنسرت نمی روید.
شما وقتی مستر م. که قبلا از شما جواب منفی شنیده و قرار است با دوست گرامش از نوع مونثش هم تشریف بیاورند , کنسرت نمی روید.
شما وقتی هنوز بلیتتان را نگرفته اید و قرار است توی سالن تازه بلیت را دریافت کنید آن هم اگر خدا بخواهد , کنسرت نمی روید.
شما وقتی شام نخورده اید و دارید از گرسنگی می میرید و توی ترافیک گیر کرده اید و مدام به خودتان می گویید عمرا نمی رسید  و هر چند ثانیه که به بقیه زنگ می زنید می بینید آن ها هم عمرا نمی رسند ,کنسرت نمی روید.
شما وقتی کنسرت یک ساعت و نیم با تاخیر شروع می شود و شما می دانید که عمرا تا ۱۲ تمام نمی شود و شما ماشین ندارید وهیچ ... را گیر نیاورده اید که شما را برساند و عمرا هم با مستر م. نمی روید , کنسرت نمی روید.

شما وقتی با هزار زحمت بعد از چندبار نشدن , بلیت کنسرت ناظری و علیزاده را گیر می آورید به کنسرت می روید.
شما وقتی می دانید این اتفاق یک بار در زندگیتان می افتد , به کنسرت می روید.
شما وقتی اصرار مستر ه. را می بینید و قول ایشان را که دوتا بلیت دیگر را می فروشند , کنسرت می روید.
شما وقتی دارید از فضولی می میرید تا میس ن. خانم مستر ه. را ملاقات کنید و البته میس گ. خانم مستر م.! را , حتما به کنسرت می روید.
شما وقتی .....
هیچ دلیل دیگری به ذهنم نمی رسد اما به هر حال شما به کنسرت می روید!





ما به کنسرت رفتیم,یخ زدیم,حرص خوردیم,قانقاریا گرفتیم, خانم مستر ه. را ملاقات کردیم و کلی خوشوقت شدیم , خانم مستر م. را دیدیم و در awkwardترین موقعیت ممکن قرار گرفتیم و اصلا خوشوقت نشدیم و مستر م. هم با ما سرسنگین شد , یک بلیت روی دستمان ماند , از شدت خستگی به زور کنسرت را گوش دادیم و از نوازنده ها کمال لذت را بردیم و از خواننده کمی تا قسمتی! , از اجرای آخر که به کردی بود واقعا خوش به حالمان شد و ساعت یک و ده دقیقه به خانه رسیدیم و مادر جان را کلی نگران دیدیم و خلاصه این که ما بالاخره کنسرت "شهرام ناظری و حسین علیزاده " را هم رفتیم که فرداروزی در بستر مرگ نگوییم این را می رفتیم و می مردیم بهتر بود یا نمی رفتیم و می مردیم؟!!!

۱۳۹۰ آبان ۱۶, دوشنبه

در معیت مهمان لپ گلی

رییس لپ گلی مهمانمان از پاستور را به من سپرده که مثلا توی سرویس تنها نباشد و ما همراهیشان کنیم تا مقصد. من هم مهمان جان را تا دم در سرویس برده ام , بعد هم می گم : این سرویسه . می ره تا آزادی. من با سرویس نمیام خودم. از آشناییتون خوشبخت شدم . خداحافظ. !!
بعدشم خیلی محترمانه رفتم سوار ماشین شدم و با مستر و میس ق. تا خونه اومدم!!
یعنی موندم فردا چه جوری برم تو چشم لپ گلی نگاه کنم!!!

۱۳۹۰ آبان ۱۵, یکشنبه

I HATE ME...

در حال حاضر فقط : I HATE ME.

۱۳۹۰ آبان ۱۲, پنجشنبه

اسکل و اسکل دونه

بعد یه هفته جیغ زدن سر رییس جان بیچاره ,بالاخره موفق شدم دیشب سر وقت یعنی همون ۴ونیم ازشرکت بزنم بیرون. مستر غ. بیچاره هم که از شانس بدش مسیر خونشون از کمی نزدیک به خانه ی ما می گذره محکوم به این میشه که منو برسونه تا مصلی که بتونم با سم برم نمایشگاه مطبوعات. مستر غ. همت رو می گیره و میاد سمت شرق و من هم با تمام دقت منتظرم تا تابلوی متروی مصلی رو ببینم وپیاده شم.نزدیک شریعتی که می شیم ,دوزاری کج و کوله من می افته که بابا مصلی که بر همت نیست ,بر رسالته!!!مستر غ. بیچاره هم که با دیدن اطمینان من در کل مسیر جرات اظهارنظر درباره ی این که آخه مصلی چه ربطی به همت داره رو پیدا نکرده , در کمال عذاب وجدان ,بنده رو ژروی پل شریعت-همت پیاده می کنه و می ره. و از اونجا که شریعتی یک طرفه است , من آی کیو که ژاکتم رو هم توی شرکت جا گذاشتم مجبور می شم تا منتظر اتوبوس شم. از اونطرف سم به مصلی رسیده و منتظر منه.قرار بر این میشه که سم زودتر بره توی نمایشگاه و بعضی غرفه ها رو بگرده که مثلا جلو بیفتیم تا من هم برسم. بعد از یک ربع سم. زنگ می زنه و می گه هر چی در می زنم کسی در مصلی رو باز نمی کنه !!! نامردا هنوز که هشت نشده!خودشون گفتن تا ده آبان نمایشگاه هست. همین جاست که بنده م یفهمم من و دوست عزیزم سم چه قدر تفاهم داریم!! جیغ می زنم و با خنده می گم آخه بابا امروز که یازدهمه!
خلاصه با خوندن  "اسکل و اسکلدونه          اسکل همین دو دونه" قرار می ذاریم که هم رو سیدخندان ببینیم و لااقل به خریدن گوشیمون برسیم!!
از اشتباهاتی که می کنیم اصلا تعجب نمی کنیم. تمام لذت گشتن های من با دوستانم در همین حواس پرتی ها و شوت بازی هاست. ما به هم که می افتیم , رسما تعطیل می شویم. اصلا اراذلگردی بدون این سوتی ها معنی ندارد. ( مگه نه سمان؟ ایستگاه BRT پارک ملت را یادت هست؟this is a bus!)
خلاصه هرچند که به نمایشگاه امروز نرسیدیم ولی در عوض بعد از مدت ها باز هم با دوست قدیمی زندگی کردیم. دل ما هم به همین چیزهای کوچک خوش می شو. دل قانعی داریم خدا را شکر :)

۱۳۹۰ آبان ۱۰, سه‌شنبه

توهم های تک

حالا بماند که سر همین زدن نوشته ی " لطفا سیفون را بکشید" توی توالت شرکت چه قدر بحث کردیم که بابا زشته ,خوبیت نداره. خیر سرمون "های تک" هستیم مثلا! و اینا. آخرش هم از رو رفتیم و زدیم نوشته ی کذایی رو.
حالا دیروز رفتم می بینم یه بنده خدایی برداشته روی "ب" و "ک" کلمه ی بکشید , ضمه گذاشته و خلاصه که فوران نمک.
ما رو باش که توهم "های تک" زده بودیم. بابا اینجا از دبیرستان میس ف. هم ضایع تره. والّا!