۱۳۹۶ اردیبهشت ۱۷, یکشنبه

روی ماه جایت را ببوس

بعضی جاها هست روی کره زمین که برای ادم خاص می شود. می شود پر از خاطره، پر از آرامش، پر از دل شکسته و پر از اشک ریخته شده و پر از آرامش پس از طوفان.
بعضی جاها فرای مکان معنایی مستقل پیدا می کنند. شخصیت به خود می گیرند و زنده می شوند.
بعضی جاها زمان متوقف می شود، تا می شود، گذشته و حال و آینده روی هم می افتد و فرای زمان و عقربه ها و تیک تاک ساعت همه بودن می شوی و همه حس.
بعضی جاها، جا نیستند. موجود زنده ای هستند که کنارت می نشینند و صدای آرام نفس هایشان را کنار گوشت می شنوی و تکان های آرام گاه و بیگاهشان را از گوشه چشمت می بینی. رو بر نمی گردانی که واضح ببینیش. فقط اطمینان داری که هست و کنارت نشسته. بعضی جاها آن جا کنارت می نشینند و در سکوت همراهیت می کنند. صدایشان را نمی شنوی و چهره شان را نمی بینی. فقط وزن بودنشان و حضورشان را لمس می کنی.
بعضی جاها دلت را گرم می کنند، دست نوازش برسرت می کشند و دلت که تنگ می شود آغوش برایت باز می کنند و سرت را که روی شانه بودنشان گذاشتی آرام آرام به پشتت می زنند و میگذارند دل سیر گریه کنی تا همان هق هق های سبک شده آخر.
بعضی جاها در این دنیای بی جدی بی هویت خوب است که هستند.
روی ماه این جاها را باید بوسید و رفت.
این جاها جای ماندن نیستند. جای نفس گرفتن برای ادامه دادن دوی ناتمام زندگی هستند.
دلت که قرص شد برو.این جاها سرجایشان با لبخند و صبر منتظر می مانند تا کی دوباره آغوششان را بخواهی و گرمای بودنشان را.

۱۳۹۶ اردیبهشت ۱۳, چهارشنبه

و انسان موجودی است مختار

از میان نامزدهای انتخابات امسال، فقط دو نفرشان هستند که سابقه ی اجرایی ملموس دارند. یکی برای چهارسال اصلی ترین مدیر اجرایی ایران بوده است و دیگری برای حدود ده سال اصلی ترین مدیر اجرایی پایتخت.
چهار نامزد دیگر هر کدام کم و بیش مسئولیت هایی داشته اند که یا اجرایی نبوده به آن معنا و یا به هرحال سوابقش تحت لوای نام مدیر بالادستش ضبط می شود.
حال از بین این شش نامزد، همان دو مدیر سیبل انواع و اقسام انتقادها، فحاشی ها، استهزاها و ... قرار می گیرند. چرا که تو وقتی دیکته ای نوشته باشی حتما غلط هم داشته ای. کسی که کاری نکرده یا کارهای کوچکتری کرده حتما که پرونده پاک تری دارد و حتما که یا غلط اصلا ندارد که بعید است و یا غلط هایش کوچکتر و قابل چشم پوشی ترند.
تصمیم گیری در فضای مهییج قبل از انتخابات که شعارها و هوراها دید همه را کدر می کند و قهرمان سازی ها و دیوپروری ها شروع شده است کار حتما سختی است.
در تبلیغات و جلسات و برنامه های تبلیغاتی هم که تنها چیزهایی که بیان می شود مشکلاتی است که همه مان می دانیم اگرنه همه شان دستکم بیش از نصف شان دستپخت همین هایی است که سال هاست در این نظام کار می کنند و حالا نشسته اند و دانه دانه مشکلات را برای ما می شمارند.و حرفهایی است که خیلی بخواهیم جانب ادب را بگیریم اسمشان را می گذاریم نقد که نامزدها با لبخند روی لب و لباسهای اتوکشیده و موهای تازه از زیر دست آرایشگر بیرون آمده زل می زنند توی چشم هم یا شاید هم توی دوربین و به صورت هم پرتاپ می کنند و کاغذهایی که در دست ها گرفته می شود و خدا می داند که چرکنویس مشق های شب گذشته آقازاده است یا دستورپخت باقاله قاتوق که دیشب خانم جان از روی یکی از هزار برنامه آشپزی صداوسیما یادداشت کرده و اتهاماتی که هر کس به دیگری میزند دروغ یا راست الله اعلم.
هیچ برنامه ی مدونی هم که ارائه نمی شود. نامزدها حتی خودشان هم از یکسال پیش نمی دانند که بالاخره نامزد می شوند یا نه تا برنامه ای ارائه دهند تا کارشناسانی یکسال بالا و پایینش را بررسی کنند و بگویند که می شود چهارمیلیون شغل ایجاد کرد یا همه مان سرکاریم. حزب هم که به معنای واقعی نداریم الحمدالله و فقط دو اسم مانده و مشتی شعار و یک عالم فحش به آن حزب دیگر.
چیزی که از بیرون دیده می شود دعوا بر سر قدرت است و وعده ی صدقه به ملت مستضعفی که دست گداییش دراز است و از عزت نفس له شده اش زیر پای همین آقایان در تمام این سال ها چیزی باقی نمانده و هوراها و برگه های  فلانی دوستت داریم ها در دست بی ربط ترین آدم های ممکن و مردمی که فقط در همین یک ماه می شوند ملت عزیز ایران و با چهره های رنگارنگ در تلویزیون دیده می شوند.
خلاصه قرار است چهارسال دیگر را با یکی از این نامزدها بگذرانیم که خوبیشان فقط این است که نامزد می مانند و عروسی ای سر نمی گیرد که مادام العمر جوانیمان را به پایشان بریزیم و با خوب و بدشان بسازیم.
به هر حال می توان از بین دیکته نوشته های پرغلط انتخاب کرد و پای غلط های بعدیشان ایستاد یا قمار کرد و کسی را انتخاب کرد که اصلا معلوم نیست دیکته نوشتن می داند غلط و درستش پیش کش.
مهم ترین چیز این است که مجبور به انتخابیم و این همان کمدی الهی است که انسان مختار است اما به این مختاربودنش مجبور.