۱۳۹۳ آذر ۴, سه‌شنبه

سفرنامه تاج محل 1

نشد سفرنامه هند رو بنویسم.
واقعا خوش گذشت ولی خیلی کوتاه بود. دیدن سه شهر دهلی،آگرا و جیپور تو یه هفته مثل اینه که تو همین مدت بخوای تهران،اصفهان و یزد رو ببینی.همش سک سک کردیم.همپا نداشتم وگرنه یه ماه می موندم.
الان خیلی نمیشه که بنویسم.
فهزست وار ولی اگه بخوام بگم
زنا هشتاددرصد ساری می پوشن
گاوها واقعا مقدسن و واسه خودشون آزاد ولی برای کشیدن گاری استفاده می شدن
مردم واقعا خونگرم و مهربونن
فروشنده قیمتای خیلی خیلی پرت میگن به توریستا.تا یک سوم و چه بسا بیشتر میشه اومد پایین
دم فروشگاههای بزرگ پلیس هست و می گردنتون!  به خاطر بمبگذاری و...
بعد چندمورد تجاوز،حق ندارید پرده های اتوبوسو بکشید
مردا واقعا کنار خیابون ادرار میکنن!
پابرهنه خیلی زیاده
فقیر خیلی زیاده،اما گدا نه اونقدر که انتظار میره.
خیلی تنبلن و اسم تنبلیشونو گذاشتن قناعت (نظر شخصی)
خیلی گرمه
ایران رو دوست دارن، به خصوص شیعه ها
توریستا جالبند براشون. من خودم بارها پیشنهاد عکس داشتم.و چندتایی پیشنهاد عشقولانه ;-)
تاج محل واقعا فوق العاده است
فیل سواری اونقدر که فکر می کنین جالب نیست.فیل ها به اندازه نیاگارا-همون ارتفاع و حجم! - ادرار می کنن، دم به دقیقه!!
سیگاری تقریبا نیست اصلا
الکل نمی خورن تقریبا اصلا
توریسم خیلی براشون مهمه و درآمدزا
متروهاشون عالیه.خیلی شلوغ نبود -ساعتی که ما رفتیم-
ریکشاها ورو هم باید چونه زد،تا یک سوم حتی
قطارها روی سقفشون مسافر نبود :-( ولی روی کف و پله های واگن آدم نشسته بود
سینما واقعا بخش مهمی از زندگیه هندی هاست (همپا نداشتم.خواستم تنها برم ولی شب بود، خلوت بود خیابان ها،مسىولین هتل خیلی ترسوندنم.از وسط راه برگشتم :-( )
پارچه خریدم صددلار، ضرر بزرگ سفرم بود. ولی برای خرید پوشاک عالیه.
واقعا هفتاد و دو ملت هستن و در ظاهر که خیلی دوستانه باهم زندگی می کنن. الله اعلم

بازهم.می نویسم. آرزوم اینه که بازهم فرصتی بشه و برم. هند ارزش وقت گذاشتن رو داره.

۱۳۹۳ آبان ۳۰, جمعه

عصبانیم

یه چیز خیلی عصبانیم می کنه. این که ببینم یکی زندگیش چرنده، مسیرش اشتباهه، افتاده رو دور باطل یا خشت اول رو کج گذاشته ، خودش هم می دونه که زندگیش چرنده، مسیرش اشتباهه، افتاده رو دور باطل یا خشت اول رو کج گذاشته ، اما اصرار داره هیچ کاری نکنه،اصرار داره تا ثریا کج بره.زورش میاد یه تکون به خودش بده. فقط غر میزنه.به حال خودش تاسف می خوره. مدام برای این و اون ناله می کنه و همدردی گدایی می کنه.
متنفرم از این آدما.  دلم می خواد آنقدر بزنمشون تا تکون بخورن.تا پاشن و یه غلطی برای بهتر شدن اوضاعشون بکنن.
متنفرم ازشون.
خودم هم کتک لازم شدم دوباره.باید جمع کنم لب و لوچه ام رو و باز با کله بپرم وسط زندگی ای که ساختم و یه چیز بدرد بخور ازش بکشم بیرون
عصبانیییییم می فهمی؟

آشنایی بعد 23سال جدایی عاطفی و همزیستی مسالمت آمیز باهمسرش، تازه به مرحله گرفتن خونه جدا رسیده.با یک جسم داغون، روان آشفته و پسری که پر از مشکله!
چرا؟

خدا همین نزدیکیست

من به بعضی چیزها باور دارم چون قشنگن. دلیل یا منطقشون برام مهم نیست.خیلی چیزها رو دلم قبول داره، عقلم هم میگه چشم.
مثلا من باور دارم که اگه پشت سر مسافر آب بریزی، حتما برمی گرده.صحیح و سالم.
من باور دارم خدا هست.خدای من همین نزدیکیست

۱۳۹۳ آبان ۱۲, دوشنبه

پشتم گرمه؟

بچه رو دیدی،تا یه دستش به لباس مامانشه،تو دست مامانشه، پررویه.هی بچه های دیگه رو میزنه.زبون درازی میکنه. باهمه حرف میزنه.می خنده.اما همین که دستش ول شد میترسه.صداش قطع میشه. چشاش پراشک میشه. قلب عین گنجشک تند تند میزنه. بال بال میزنه دنبال دست مامانش، لباس مامانش می گرده.
این همون موقعیه که دست آدم از دامن خدا کوتاه میشه.
میترسه از همه.

اعوذ بالله من الشیطان رجیم