۱۳۸۸ اسفند ۵, چهارشنبه

عشق و حال


خب خب بنده از ديروز تا شنبه شركت نخواهم رفت .
در واقع تا پنج روز ديگر كه نديرعامل گرام از دبي تشريف بياورند بنده در مرخصي هستم و عجالتا هر چه سعي مي كنم حالش را ببرم متاسفانه موفق نمي شوم .
دوستان كه هر كدام به يك طرف رفته اند علي الخصوص "سم" كه رفته مشهد و ما مانده ايم و حوضمان. براي همين عجالتا رفته ايم سر خمره ي ! فيلم هايمان را داريم بكوب فيلم مي بينيم.
ديروز هم تا مرز رفتن و ديدن دوباره ي " به رنگ ارغوان" پيش رفتيم كه فعلا يك هفته عقب افتاد! ( بعدا دربارهي علت تمام اين سينما رفتن ها و ديدن فيلم هايي كه قبلا ديده ام خواهم نوشت. ربط چنداني به قشنگ بودن فيلم ندارد. بيشتر به امثال اخراجي ها و چارچنگولي ربط دارد.)
امروز هم مهمان " سمان" جان هستيم تا فيلم هايمان را رد و بدل كنيم و تا مي توانيم مخ بخوريم و حالش را ببريم.
پس عجالتا بنده از همه ي شما بيشتر بهم خوش مي گذره ، دل همه تان بسوزد.
كتاب هم فعلا تصميم نگرفته ام . شايد به توصيه ي بعضي ها " بيضايي" خوانديم . هر چند حال و هواي فعلنمان ! ( عجب كلمه اي! بعضي كلمه ها را وقتي مي نويسي مي فهمي چه قدر خنده دارند. مثل "بالكُل!" ) بيشتر به فردريك فورسايت و اينها مي خورد.
پس فعلا تا مدتي ، عشق و حال است و همين :)

هیچ نظری موجود نیست: