ديگه قشم بسه فعلا. اونهايي هم كه نوشتم فقط براي ثبت در تاريخ بود ! والا اصلا حوصله اش رو داشتم. قسمت باحال ماجرا يعني برگشت و دعواها و پليس و پليس كشي! و اين ها بماند براي بعد. فعلا بي خيال قشم.
من بالاخره از اين واحد عزيز هم جدا شدم و برگشتم به شركت مادر. هنوز معلوم نيست دقيقا قرار است چكار بكنم اما فعلا هستم اما جاي ديگري از شركت كه اميدوارم از اين جا بهتر باشد هر چند بعيد مي دانم اما چون موقتي است مهم نيست.. هر چه باداباد .!
بقيه چيزها امن و امان است . ملالي نيست جز دوري شما!
۱۳۸۸ بهمن ۲۹, پنجشنبه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۴ نظر:
یک بار محض رضای خدا از خونه ی خودتون آپ کن !
اول اینکه رسیدن به چیپ ! - به جای رسیدن به خیر:) -
دوم اینکه یکی از اون پست چیپا بذار یه کم بیایم اینجا فحش و فضیحت بدیم! :دی
میگم این وبلاگی که به نیابت از سید علی می نویسی خیلی باحاله. منتها یکم اسمتون به هم نمیاد !
مائانتا سادات
به ناپديد :
عمرا!
بعدشم تو باز به اسم من گير دادي؟!
به مسافر:
عجب چيپ بازاري شده!والا!
ارسال یک نظر