۱۳۸۸ اسفند ۸, شنبه

اسفند خاطرات


اسفند اصلا ماه نوستالژي بازيه.
دوز نوستالژي اين ماه اين قدر گاهي بالا مي زنه كه آدم مي ترسه نكنه تو اين همه خاطره خفه بشه.
ديروز نشستم پاي كارتون يادگاري ها تا كمي سروسامونشون بدم.
مثل هر سال كه مي گم خب اين دفعه يه ساعته كارشو تموم مي كنم و مي رم سر بقيه كارها. اما ...
كارت تبريك سال نويي كه " ماهرخ" سال 75 فرستاده
كارت دعوت جشن تكليف "سلما سيدي" كه موندم اصلا من چرا دعوت بودم و اصلا چرا رفتم! ما كه هيچ وقت اونقدرها دوست نبوديم!
نامه ي عشقولانه اي كه اون سال ها "پگي" برام نوشته و مطمئنم اگه الان ببينه خودشو مي كشه!
نامه ي " سم" از ارمنستان كه نوشته نشده اين هفته " خط قرمز" رو ببينه . و اين كه اينترنت چه قدر خوبه!!
اولين نامه ي " زينب" از سوييس كه يه عكس از دوتا دمپايي توشه كه خودش گرفته و گفته دلش مي خواد اين عكس هنري رو بزارم رو ميزم!
كاغذ تقلب امتحان كامپيوتر كه قربونش برم كل كتاب رو توش نوشتم!
كاغذاي تاريخچه ي " پژاگن" و تموم اون كارت عروسي هايي كه اون موقع براي "سم" و نتانياهو! "پگي" و سلمان رشدي ! "زينب" و بيل كلينتون و ... درست كرده بوديم!
انشايي كه با موضوع نامه نوشته بوديم ومن برداشته بودم يكي از انشاهاي مونا رو كپ زده بودم كه بود نامه اي به كودكي!
كاغذ عطري اي كه صميمي ترين دوست دبستانم رو وقتي توي امتحانات نهايي راهنمايي دوباره ديدمش برام توش نامه نوشته.
كارت عروسي بچه ها
بيست تومني پاره پوره اي كه "سعيده" به مسخره سر عروسي "مرمر" بهم شاباش داد!
و ...
و همه ي اينا اين قدر دلم رو تنگ كرده بود كه تا شب مدام مي رفتم تو خاطره ها و بالكل مي بريدم از زمان حال
چه قدر دلم مي خواست هنوز از اون كارپستال ها كه اون موقع ها مد بود مي خريديم و مي فرستاديم براي هم ديگه !
كي اين قدر گذشت؟
كلي زندگي كرديم و خودمون نفهميديم .!
اسفند هميشه ماه نوستالژي بوده و هست .

پ.ن.:

۷ نظر:

م م فرزند ع گفت...

سال نو مبارک

مسلم گفت...

خیلی تو عکس خوب افتادی!
اسفند چند سال پیش انداختی که اینقد نوستالوژیک شده!؟ :دی

ناپدید گفت...

ایول حال کردیم

Maanta گفت...

حالا درست كه من هويجي ام!! اما اين عكس منه؟!!! عمرا من جوراب راه راه با همچين لباسي بپوشم!
به ناپديد:
بزن قدش !
به م.م.:
بابا زوده هنوز! ما هنوز به برف اميدواريم :(

كاسني! گفت...

اسفند و اسفن دونه ... اسفند 30 و 3 دونه :-)

ناپدید گفت...

گیو می فایو، بادی!

Maanta گفت...

به كاسني :
من فقط همينو بلدم :
بادا بادا مبارك بادا...!