۱۳۹۰ اسفند ۱۸, پنجشنبه

ویوا پنجشنبه های افقی

این سومین پنج شنبه ای بود که تعطیل بودیم . سه پنجشنبه از روزی که دسته جمعی تو شرکت هورا کشیدیم که بالاخره یه روز هست که می تونیم تهران رو تو نور روز ببینیم و کارهای اداری عقب افتاده مون رو انجام بدهیم  می گذره و هنوز من پنجشنبه های تهران رو توی نور روز ندیدم و هنوز پام رو تو هیچ اداره یا بانکی نگذاشتم. 
هنوز پاسپورتم تمدید نشده ,هنوز پسورد عابربانکم که از روز اول یادم رفته رو از بانک نگرفتم, هنوز از دندونام عکس نگرفتم , هنوز دیدن بچه ی ثنا نرفتم , هنوز سررسید زی زی رو پست نکردم , هنوز کلاس فرانسه یا شنا نرفتم و هنوز هیچ کاری نکردم.
پنجشنبه هام شده لذت خوابیدن تا نه و ده و دیدن هر چی فیلم که دلم می خواد و موندن در حالت افقی تا جایی که ممکنه . 
پس تا اطلاع ثانوی زنده باد پنج شنبه های ساکن افقی تعطیل :)

۱۳۹۰ اسفند ۱۴, یکشنبه

رو اعصاب

خسته شدم بس که به تعریف آقایون از خودشون گوش دادم. یعنی آقایی هست که مدام در مدح و ثنای خودش و کارهای باحالی کرده و چیزایی که دوست داره و شخصیتی که داره داد سخن نده؟ بابا دیگه طاقت ندارم بس که آقایون از خودشون تعریف کردن و من هم مجبور شدم هی لبخند بزنم و از اون بدتر بعضی موقع ها تازه قیافه ی تحت تاثیر هم به خودم بگیرم.
بی نمک های لوس!!!



پ.ن.: دور از جون شما!!! :)