۱۴۰۲ آذر ۱۴, سه‌شنبه

تو مقصر نیستی

مایی من با تو چکار کنم آخه؟ 
این‌جا، این سر دنیا، بعد این همه سال، توی این برف و سرما، من با این زخم قدیمی تو چکار کنم آخه؟
وقتی تند تند نفس عمیق می‌کشی که اشکهات نریزه، وقتی زخمت رو مرور می‌کنی و وسطش حواس خودت رو پرت می‌کنی که بیش‌تر یادت نیاد، من چکارت کنم آخه؟ 
وقتی خودت تنهایی وسط این درد و نشستی از دور قضاوت‌های بقیه رو نگاه می‌کنی و پیش خودت می‌گی شما چی می‌دونید آخه، من چکارت کنم مایی؟
وقتی کسی که قرار بوده امن‌ترین کست باشه این زخم رو به روحت زده و هنوز هم عزیزترینته، من با تو چکار کنم آخه؟
وقتی هر بار این زخم کهنه، بی مقدمه و وسط بی‌ربطترین شرایط، سر باز می‌کنه و تو که انتظارش رو نداری و فکر می‌کنی دیگه از سر گذروندیش، یهو زیر بار درد و عمقش له میشی و اشکهات سرازیر می‌شه، من با تو چه کنم آخه مایی؟
من بغلت می‌کنم، سرت رو می‌گیرم روی شونه‌ام، موهات رو نوازش می‌کنم و میذارم هر چه قدر خواستی اشک بریزی. این حق تو نبود مایی و اشتباه تو هم نبود. این‌که به هیچ‌کس هیچ چیزی نگفتی، این‌که نگران بود مبادا بقیه عزیزانت چیزی بفهمن و صدمه ببینن، این‌که جرات نکردی جلوی این زخم‌ها رو بگیری، این‌که سکوت کردی و گریه کردی، هیچ‌کدوم این‌ها تقصیر تو نبود مایی.
تقصیر تو نبود مایی
تقصیر تو نبود مایی
می‌دونم که می‌دونی تقصیر تو نبود، ولی تقصیر تو نبود مایی.
می‌دونم که می‌گی بخشیدی ولی فراموش نکردی، ولی تقصیر تو نبود مایی.
می‌دونم بچه بودی و ضعیف بودی و از دنیا چیزی نمی‌دونستی، ولی تقصیر تو نبود مایی.
می‌دونم‌ زخمت خوب نمی‌شه، فقط پنهان می‌شه و هر از گاهی سر باز می‌کنه، ولی تقصیر تو نبود مایی.
می‌دونم که همه این سال‌های تنهایی و پنهان کردن این زخم و لبخند زدن و دیدن هر روزه کسی که بهت زخم زد با تو چکار کرده و می‌کنه مایی، ولی تقصیر تو نبود مایی.
تقصیر تو نیست مایی.
گریه کن مایی که حق نداشتن این زخم رو از تو گرفتن، ولی حق گریه کردن رو نمی‌تونن بگیرن.
گریه کن ولی تو مقصر نیستی مایی.