اين روزها آدم كلماتي را در تلويزيون و از زبان آدم هاي محترم ( لااقل در ظاهر!) مي شنود كه توهم برش مي دارد نكند رفته استاديوم بازي پرسپوليس- استقلال ببيند.
اين روزها كلماتي در مسجدها شنيده مي شود و در منابر طوري پدر و مادر محترم عده اي مورد التفاط قرار مي گيرند كه آدم توهم استاديومش مي گيرد و موج مكزيكي را بين جمعيت نمازگزار به عينه مشاهده مي فرمايد!!
اين روزها در تظاهرات فلان روز و بيسار روز، در شعارها ، كلماتي را شنيده مي شوند كه آدم مدام دور و برش را نگاه مي كند بلكم يك جايي ، گوشه ي خياباني ، بالاي تابلوي راهنمايي رانندگي اي جايي ، آن علامت كذايي بالاي 18 سال را ببيند.
و ...
بابا اين جا زن و بچه ي مردم نشستن ، رعايت كنيد خب!
پ.ن. :
مطلب آخر " خون و دلقك " جالب است و البته طولاني. بنده كه در چند اپيزود خواندمش و تازه هنوز به اپيزودهاي پاياني نرسيده ام. در نتيجه در ازاي اين دعوت به خواندن ، تنها مسئوليت 10 اپيزود اول را به عهده مي گيرم و لاغير!
پ.ن. 2:
توي اتاق مهندس ز. هستم و داريم راجع به سفارشات شركت چيني GDZR بحث مي كنيم كه تلفن زنگ مي خورد. بعد از چند كلمه حرف زدن ، مستر ز. مي فرمايند : " خانم فلاني! چند لحظه من را مي بخشيد لطفا ؟ مي خواهم حرف هايي بزنم ممكن است ناراحت شويد!"
و ما كه هر كار مي كنيم نمي توانيم تصور كنيم كه مستر ز. بيشتر از "بد" و "بي ادب" ناسزاي ديگري بلد باشد ، در كمال " مردن از شدت فضولي" اتاق را ترك مي كنيم!
مستر د. هم بعد از شنيدن شرح ما وقع ، در سختي خودداري از گوش ايستادن پشت درب اتاق مستر ز. با ما شريك مي شود!
بعضي وقت ها ، چيزهاي بديهي ، آن قدر قحط مي شوند كه آدم از ديدنشان شاخ در مي آورد.
۶ نظر:
تو واقعاً کاری غیر از پست گذاشتن هم داری؟
ولی باید اعتراف کنم کیفیت رو فدای کمیت نمیکنی!
ولی حیف که ...؟ D:
پی نوشت دومتون نشون میده که همچین بدتون هم نمیاد در مکان های بالا هجده سال باشین. حداقل پشت در فالگوش وای میستین
بعله!
بابا مگه كلهم اين پست ها چه قدر وقت مي بره؟! بعدش هم حيف كه چي؟! هان؟!
به ناپديد خان :
هيچي هم همچين نيست. بعله!
چیپین دیگه !!! :)))))))))))
تا وقتي كه براي ابراز محبت و صميميت به هم فحشهاي ركيك ناموسي مي ديم؛همينه كه هست
به مسافر خان چيپ :
خودتيييييييييييييي!
ارسال یک نظر