۱۳۸۸ بهمن ۸, پنجشنبه

طلا و مس

جشنواره نوشت :
روز سوم :
طلا و مس امتياز 10/9

خب وقتي قرار باشد فيلمي ببينيد از كارگرداني كه آخرين فيلمش " ده رقمي" ! بوده و فيلمش هم آن طوركه روزنامه ي جشنواره نوشته قرار است طنز باشد و البته درباره ي زندگي يك طلبه و شما هم هميشه ي خدا كارگردان بيچاره اش " همايون اسعديان" را با " آرش معيريان"!! ( كارگردان شارلاتان ، چپ دست و كما) اشتباه مي گيريد ، چه حسي خواهيد داشت؟
خب اين دقيقا حسي بود كه بنده ديشب داشتن تمام وقتي كه 5 پله برقي سينما را بالا مي رفتيم تا به سالن " شهر هنر" برسيم.
فيلم بازيگرانش آن قدرها هم آشنا نبودند به جز " نگار جواهريان" كه او هم مطمئنا جزو بازيگران موردعلاقه ام نبود ( لااقل تا ديشب!) . نقش اول مرد را هم كه طلبه اي جوان و نيشابوري بود " بهروز شعيبي" بازي مي كرد كه براي ما فقط آشنا بود اما از آن جا كه "سم" اسم همه حتي "صفر كشكولي!!) را هم حفظ ايت فرمودند كه ايشان همانا پسر حاج كاظم " آژانس شيشه اي بودند . البته در عنفوان جوانيشان !
به هر حال ا زآن جا كه به خودم قول داده ام داستان ها را اينجا ننويسم لااقل داستان فيلم هايي كه اميدوارم بعدا برويد ببينيد و حالش را ببريد ،لاجرم درباره ي اين يكي فيلم هم دستم بسته خواهد بود.
همان قدر بگويمكه رابطه ي طلبه ي جوان ( آقاسيد) و همسرش ( زهرا سادات) خيلي قشنگ ، محترمانه و دوست داشتني در آمده بود كه مطمئنا جدا از كارگردان ، نمي توان نقش " شعيبي " و " جواهريان" را در آوردن اين نقش به اين قشنگي ناديده گرفت .
پيشنهاد من براي نقش اول زن البته تا الان مطمئنا " نگار جواهريان " است . ( نظر من خيلي مهم است. نمي دانستيد؟!)
نكات مثبت :
- روابط خيلي خوب از آب در آمده بودند.
- تماشاچي خيلي راحت وارد داستان مي شد ، به شخصيت ها نزديك مي شد . زندگيشان را لمس مي كرد و نگران نگراني هاشان مي شد و البته با شادي هايشان ، شاد
- ديالوگ ها كه تقريبا هميشه نقطه ي ضعف سينماي ما بوده و هستند ، توي اين يكي فيلم ديالوگ ها خوب ، به جا ، غيرشعاري از آب در آمده بودند و هيچ كدام آن قدر نابه جا نبود كه تو را يك دفعه از وسط دنياي فيلم پرت كند بيرون!! ( بدترين ديالوگ ها را تا اين جا " يك گزارش واقعي" داشته . ديالوگ هاي آن فيلم بيشتر براي تئاتر خوب بودندنه سينما)
- مطمئنا قوت فيلم ، فيلم نامه ي خوبش بود . نوشته ي " حامد محمدي" و " همايون اسعديان"
- يكي از قشنگ ترين عاشقانه هايي كه تا به حال ديده ام. عاشقانه اي محترمانه.
نكات منفي:
- بنده الان كاملا در جبهه ي اين فيلم بوده و عشق كورم كرده در نتيجه هيچ نكته ي منفي اي به ذهنم نمي رسه!!!
- فقط بگويم چون داستان ، داستان طلبه ها و آخوندها و اين ها است از نظر بعضي!! درنتيجه اگر با اين قشر هر گونه مشكلي داريد ، بهانه اصلي لذت فيلم يعني ارتباط با شخصيت ها را از دست داده ايد . در نتيجه بي خيال فيلم شويد كه حوصله تان سر خواهد رفت.

صحنه هاي مورد علاقه :
- صحنه ي ناتواني "زهراسادات" از ماكاروني درست كردن
- صحنه ي دعواي " آقا سيد" و " زهرا سادات"
- صحنه ي آخر
و ....


پ.ن.1:
اگر يه بار ديگر بليط را كه دم در نشان داديم ، طرف برگردد بگويد پنج تا پله برقي بريد بالا ! و وقتي دم در سالن كارت نظرسنجي را كه دادند دو ساعت توضيح بدهند كه نصفش را فلان كن و نصفش را بيسار ،خودم را مي كشم .
پ.ن.2:
شش ماه است هوس " هايدا " كرده ام و هر كاري كردم نشد كه بروم و يك هايدا بزنم به تن و بدن!! اگر اين روزها مردم ، در مراسم ختم " هايدا" بدهيد!!
پ.ن.3:
امروز احتمالا فيلم اول را كه قرار است " نفوذي" به كارگرداني " كاروري" باشد را به خاطر يك كلاس فوق العاده از دست مي دهم. و فيلم هاي جمعه ( چهل سالگي - عليرضا رييسيان و عصر روز دهم - مجتبي راعي) را هم به علت مراسم ، ايضا

هیچ نظری موجود نیست: