۱۳۸۸ دی ۲۶, شنبه

جاي خالي

خب بالاخره به وصال كوه جان هم رسيديم و خلاص.
اگر چه 45 دقيقه ناقابل دنبال جاي پارك گشتيم
و بعد از شدت گرسنگي توي همون مسيري از ماشين تا پاي مجسمه كم آورديم!! و بعد از كلي غر زدن ، به زور تا پايان مسير تله سيژ دوام آ ورديم و همان پايين سكوي تله سيژ نشستيم به صبحانه خوردن
 و بعد انداختيم از جاهاي ناشناخته ي صخره اي خلوت رفتيم تا هتل اوسون و اونجا پگي به مناسبت تولدش بسي ما را مهمان كرد :) و
بعد هم در راه بازگشت نيم ساعت تمام طول رودخانه را بالا پايين كرديم بلكه سمان و بروبچشان را پيدا كنيم و خودمان را به زور مهمان جوجه كبابشان كنيم و بعد هم
براي اولين بار!! بفهميم كه وقتي يكي سردش مي شود يعني چه!
و بعد هم رفيق نيمه راه شويم و گول حرف سمان را بخوريم كه مي گفت ماشين آورده اند و پگي و ... را تنها راهي كنيم و خودمان بمانيم با سمان اين ها و از بس اين بشر و دوستانش خوش خوشك راه مي روند در تاريكي هوا به زور اين پله هاي آخر دربند را بياييم پايين و

آخرش شش و نيم دعوت سينمايشان را رد كنيم و نصفه شب!! مجبور وشويم خودمان برگرديم خانه در حالي كه از شدت له شدگي ، تك تك قدم هايمان را با آه و ناله برداريم

و اگرچه
امروز كه آمده ايم سركار ، مثل اردك راه مي رويم و پله ها را به زور بالا پايين مي رويم
ولي
جايتان خالي
خيلي خوش گذشت :)


پ.ن. :
حيف كه نتوانستم عكس هاي گوشي ام را خالي كنم. مونا خانم لطف فرموده اند ترتيب كامپيوتر را داده اند و ايشان را از رده خارج فرموده اند!

بعدا نوشت :
عكس ها را عوض كردم. بالاخره گوشي جان خالي شدند :)

۲ نظر:

حضورناپدید گفت...

حالا کوهو گرفتی رفتی بالا که چی بشه؟!

Maanta گفت...

كه فرداش عينهو اردك راه برم!!!