۱۳۸۸ دی ۱۶, چهارشنبه

عملگي جنسيت ندارد


با عرض معذرت ، بنده همتون رو فروختم و ديروز با "سم" رفتم " محاكمه در خيابان"!!!

بعدشم به من چه؟!


از آن جا كه تا ديروز و قبل ديدن فيلم ،بيست و يك نقد منفي از اين فيلم شنيده بودم و الان هم اگر ازم بپرسيد بريم ببينمش يا نه؟ بهتون مي گم كه نريد . همين جا اعلام مي كنم كه بنده خيلي هم فيلم بهم چشبيد و خيلي خوشم آمد!

اما اين كه چرا مي گويم شما نرويد به اين خاطر است كه احتمالا شما خوشتان نخواهد آمد. به هر حال از جمع سه نفره! ي ما يك نفر كه بنده باشم خوشم آمد ( شايد از بس قبلش سطح انتظارم با خاك يكسان شده بود!) ، سم برايش بي تفاوت بود و نفر سوم! هم كه همان اول خوابيد و ته فيلم هم كه بيدار شد مدام مي گفت پول منو پس بدين و خلاصه داشت اغتشاش بر پا مي كرد كه ما هم با ماشين از روش رد شديم و غائله فعلا در نطفه خفه شد!


از آن جا كه ما عادت داريم از اولش تعريف كنيم پس برمي گرديم اول ماجرا! ( ما اصولا فلاش بك بلد نيستم. داستان را كلاسيك از اول مي گوييم مي رويم آخر)


هفده ساعت قبل:

"سم" بالاخره دل سنگش به رحم آمد و طي يك تماس تلفني اجازه ي شرفيابي به بنده داد كه در معيتش بروم سينما و دريغ از يك كلمه پرسش كه بابا تو اصلا مي توني بياي يا نه؟ انگار نه انگار كه ما هم براي خودمان خانه زندگي داريم بابا!!

خلاصه بعد از توافقات اوليه و گرفتن كمي رشوه كه ناهار فردا مهمان ايشان خواهيم بود ، قرار بر ساعت دوازده ، دانشگاه گرام ايشان يعني "سوره" گذاشته شد .

17 ساعت بعد :

و ساعت دوازده و نيم بود كه بنده جلوي سينما سپيده پياده شدم و عمرا اگر يك قدم بيشتر بردارم و بروم دانشگاه و بعد دوباره هلك و هلك برگردم! خلاصه از ناهار مي گذريم كه البته قابل ذكر است كه تا قران آخر از حلقوممان بيرون كشيده شد و يك وقت فكر نكنيد كسي ما را مهمان كرد!

و اما سينما سپيده ! كه بنده بسي از اين سينما بدم مي آيد ، بس كه ملت در آن وسط فيلم چيپس و پفك ميل مي نمايند و بس كه چراغ هايش را خاموش نمي كند حين پخش فيلم و بس كه اعتماد به نفس كاذب دارد كه " فقط فيلم نبينيد ، سينما ببينيد"!! مزخرف!

خلاصه نفر سوم گرام از همان اول بنا را بر غر گذاشته بودند كه بابا بياييد برويم لااقل " استشهادي براي خدا" و از شما چه پنهان! پاهاي بنده هم كمي سست شد كه بي خيال " محاكمه در خيابان "بشوم .اما امداد غيبي از راه رسيد و اكران " استشهادي ..." ساعت چهار بود!

و اين شد كه ما وارد سالن سينما سپيده شديم . و از آن جا بود كه حرف زدن هاي "سم"و نفر سوم با بالاترين صداي ممكن و باز شدن انواع و اقسام پفك و چيپس و زنگ موبايل و حرف زدن با موبايل به صورتي كه كل ملت حاضر حتي صداي طرف پشت خط را هم مي شنيدند شروع شد.

و چشمتان روز بد نبينيد كه از شانس ما ، نفرات رديف پشتي آخ تخمه مي شكستند ، آخ مي شكستند . و سم گرام بعد از چندين مرتبه نچ نچ نمودن و خرد نمودن اعصاب همه به علاوه ي ما ، با صداي بلند فرمودند كه : اگر دوست داريد كمي يواش تر تخمه بخوريد و ما هم فوري رويمان را كرديم آن طرف كه يعني ما با اين ها نيستيم! و تازه سم به ما اعتراض مي كند كه چرا خودمان را مي زنيم كوچه علي چپ! بابا خب وسط سينما داد مي زني بعد انتظار داريم من باهات آشنايي بدم. آن هم بعد از اين كه خودمان يك ساعت تمام وسط فيلم بلند بلند اختلاط كرده ايم؟! بابا رطب خورده منع رطب چون كند؟!

بماند وقتي كاشف به عمل آمد كه تخمه خورهاي مذكور از جمعيت نسوان هستند بسي باعث شگفتي "سم" گرديد كه تا به حال عمله ي خانم نديده بودند كه البته اين بهت و شگفتي بعد از شنيدن استدلال بسيار محكم بنده مبني بر اين كه " عملگي جنسيت ندارد"! به حمدالله برطرف گرديد!

و آخر فيلم در حالي كه فقط ما و دونفر ديگر در حال لذت بردن از صداي "رضا يزداني " بوديم ، آپاراتچي! گرام تشخيص دادند كه بس است و مثل اين كه ما خيلي بيش تر از بليطمان دارد بهمان خوش مي گذرد و اين شد كه همان وسط ترانه ، كركره را پايين كشيدند و رفتند پي كارشان و ما مانديم وحوضمان.


فيلم را در متن بعدي مي نويسم.


دستاوردها :

1- از دروازه دولت تا انقلاب هيچ مسجدي وجود ندارد!

2- اگر برويد ميدان انقلاب ويكي از ان پيراشكي هاي كثيف نخوريد ، حسرتش تا آن دنيا گريبان گيرتان خواهد شد.

3-حتي اگر خيلي هم گشنه بوديد ، فكر نكنيد كه مي توانيد يك پيتزا را درسته بخوريد . كمي آينده نگر باشيد.

4- مد موي فعلي ، مقدار متنابهي پشم فرفري به ارتفاع بيست سانت به بالا مي باشد . بايد حداكثر شباهت را به گوسفند جماعت داشته باشيد. حتي اگر ملت از ديدن آن همه مو ، يك جا بر روي كله ي مبارك شما ، در سلامت چشم هاي خود يا عقل شما شك كنند!

5- در سينما اگر مي خواهيد اعتراض كنيد ، آهسته برويد به طرف فرد مذكور و انگشتتان را بكنيد توي چشمش ، اما از فرياد زدن اكيدا بپرهيزيد.

6- در سينما سپيده ، مواظب حركات خود باشيد . اين جا مثل سينماهاي ديگر تاريك نيست كه هر غلطي خواستيد بكنيد!

7- BRTها تنها و تنها براي له شدن شما آفريده شده اند. حتي اگر اولش خالي باشند و شما قند توي دلتان آب شود. بايد آخرش را ببينيد!

8- هميشه كسي هست كه بيايد دنبال آدم. حتي شده از نيمه ي راه. فقط بايد توكل كنيد!

9- مترو جاي بحث سياسي نيست. آن هم از نوع مخالفش. آن هم با آن همه حرارت!

10- اين همه دستاورد بستان نيست؟ آن هم مفت و مسلم!


۴ نظر:

حضورناپدید گفت...

همیشه باسم سوال بوده که چرا قبلنا هرکی میرفت سینما به عشق چسفیل و گندم شادونه و تنقلات دیگه میرفت، ولی امروزه! سر در همه ی سینما ها زدن که از ورود هرگونه خوراکی جدن خودداری فرمایید عمله ها!
البته تو ماه رمضون قضیه برعکسه. سینما دقیقاً جای صرف غذاست. وای... بوی کالباس می پیچه ...

Maanta گفت...

به احسان خان:
ما رو باش رو ديوار كي يادگاري مي نويسيم!
بابا تو كه خودت يه پا تخمه خوري!

حضورناپدید گفت...

من خیلی اهل تخمه نیستم ولی از حقوق مصرف کنندگانش حمایت میکنم. ولی وجداناً یه بار مامانم دو سه کیلو تخمه آفتابگردون خرید، انقد خوشمزه بود که خودم به تنهایی نصفشو در عرض دو روز خوردم. میشستم پای تیلویزیون(!) هر مزخرفی میذاش نیگا میکردم فقط باسه اینکه همراهش تخمه بشکنم. خیلی خز بود حرکت

Maanta گفت...

ديگه وقتي خودت مي گي خز بود ، من چيكاره بيدم؟! خز!