۱۳۸۸ بهمن ۱۱, یکشنبه

خواب هاي دنباله دار

جشنواره نوشت :
روز چهارم:

خواب هاي دنباله دار 10/3

راستش اين فيلمو پنج شنبه ديديم ، بعد از كلاس بدوبدو رفتم تا به سينما رسيدم ، اما از بس فيلمش كسل كننده بود بلكل يادم رفت اين جا بنويسم!! ديگه خودتون تا تهش بخونيد.
فيلم در اصل براي جشنواره ي كودك همدان بود ، حالا اين كه چرا سر از فجر در آورده خودش جاي بحث داره. فيلم ماجراي يه دختر هشت ساله است كه روياهاي صادقه مي بينه . اولين خوابش هم در مورد معلمشه كه تصادف مي كنه. بعد كع ميره مدرسه و مي بينه معلمش نيومده ، به مدير و اينا مي گه چه خوابي ديده وخلاصه ملت راه مي افتن دنبال معلمه. دختره هم هي اين وسط مي گيره مي خوابه تا بلكه معلمه را ببينه!
آخرش هم كارگردان كه حوصله اش سر رفته بر مي داره يه قاشق خواب آور مي ده به بچه ، اونم مي خوابه وتا آخر فيلمو خواب مي بينه كه هم خيال ما راحت شه ، هم خيال كارگردان كه مجبور نباشه هي بيات تو دنياي رئال و بعد بره تو دنياي خواب!
آخر فيلم هم معلوم مي شه معلمه از يالا پله ها افتاده ، يه دختر عقب افتاده كه سابقا شاگرد همين معلم بوده اما چون بايد مي رفته مدرسه استثنايي ، از مدرسه اخراج شده معلمه رو برده حبس كرده تا بهش ديكته بگه!!!

خداييش داستانش بد نبود اما امان از خود فيلم . آخه هر چيزي جايي داره ،جاي اين فيلم هم همون "جشنواره كودك" بوده نه اين جا.
نكات مثبت و منفي:
-ايده ي كلي و به خصوص قسمت آخر كه معلم و دخترك عقب مانده توي زيرزمين تنها هستند خوب بود اما امان از ديالوگ ها و بازي بي مزه ي دختر عقب افتاده! دختره انگاري اومده بود تئاتر مكبث اجرا مي كردو بابا تو خير سرت عقب افتاده اي!!

- بازي " فرشته صدرعرفايي" ( كافه ترانزيت) مثل هميشه خوب و باورپذير بود.و "عليرضا خمسه" هم خوب بود .
- شخصيت هاي داستان همگي لوس و بي مزه بودند به خصوص معلم پرورشي بابازي "پانته آ بهرام" كه بسيار علاف و بي كار بود و خانه زندگي نداشت و تا نصفه شب خانه ي دختر خواب بين مانده بود. لوس!

پ.ن.:
باز هم اين همراه ما "سم" خان ، فيلم را با غرهاي خود زهر نمودند براي ما. تحمل فيلم به خودي خود كار مشكلي بود اما اين "سم" ديگر ....
پ.ن.2:
اين اتوبوس هاي تندروي ولي عصر - ونك چرا بين مطهري تا ولي عصر ايستگاه ندارند؟!!بنده در حالي كه ديرم شده بود خيلي شيك با اتوبوس از جلوي سينما رد شدم و اتوبوس هم كه دلش نمي سوخت رفت و رفت و رفت و جايي وسط هاي ولي عصر نگه داشت و ما مجبور شديم n كيلومتر پياده برگرديم بس كه همه جا يك طرفه است!
پ.ن.3:
فيلم هاي جمعه را به خاطر گل روي مادر گرام نرفتيم. بسي روحش شاد شد !

هیچ نظری موجود نیست: