۱۳۸۸ دی ۱۶, چهارشنبه

خداحافظ بچه!


و اما محاكمه در خيابان .

همين اول بگويم كه "مسعود كيميايي" و سينمايش را بايد همين جوري دوست داشته باشيد والا دنبال دليل گشتن و اين ها از پايه غلط است. در واقع ايشان هميني هستند كه هستند. خواستيد خوشتان بيايد نخواستيد هم به ايشان چه؟!

آدم هاي كيميايي دنياي خودشان را دارند. يعني وقتي داريد از خودتان مي پرسيد كه اين ها چرا اين شكليند ، كافي است فقط يك لحظه به خودتان ياد آوري كنيد كه اين ها اهالي دنياي كيميايي هستند . شهر كيميايي. حتي اگر همه ي خيابان ها و ساختمان ها شما را ياد تهران خودمان بيندازد. توي دنياي كيميايي مردها هنوز در قرن بيست و يكم هم كلاه شاپو مي گذارند ، رگ غيرتشان هميشه بيرون زده است و چاقويشان براي احقاق حق مردي و مردانگي توي جيبشان. گيرم كه " چاقويشان را براي هر كسي وا نكنند*"

توي دنياي كيميايي هنوز مردها تكيه گاهند و زن ها تكيه كننده. هنوز مردها شير بيرونند و بره ي خانه!! خلاصه مردها هنوز وجودشان با ميزان مردانگيشان ( از نوع تعريف كلاسيك و معمولش كه يك مرد بود و يك سبيلش!) نسبت مستقيم دارد. لوطي ها براي كيمياي هنوز زنده اند حتي اگر اسير دنياي بنز و تلويزيون فلت اسكرين و فرودگاه امام شده باشند!

براي لذت بردن از فيلم هاي كيميايي ، اول بايد با خودش و دنيايش كنار بياييد. بايد به قوانين دنيايش تن بدهيد و بي خيال 110 و مي دمت دست پليس و آزمايش دكتر و اين حرف ها بشويد. بايد قبول كنيد كه تا خود مرد نگفت نكردم ، تا به سبيلش قسم نخورد كه نبوده ، كه دروغ بوده ! حتي اگر راه بهتري باشه براي پيداكردن حقيقت ، بازهم مرد چاقوشو غلاف نمي كنه. بايد قبول كنيد كه زنا دروغ مي گن ، حتي اگه راست بگن!! و بايد قبول كنيد كه اگر مرد آخرش باور مي كنه كه زن وقتي مي گه " اميركم ، به همين لباش كه تنمه ، به همين شب كه عروسيمه ، دروغه!!" داره راستشو مي گه ، واسه اين نيست كه باور كرده، واسه اينه كه مي خواد باور كنه ! مي خواد پاي عشقش وايسه!

( بي خودي حس فمنيستيتون گل نكنه! دارم دنياي كيميايي رو مي گم. لازم هم نيست هيچ كاري بكنيد ، دنياي ايشون خيلي وقت پيش به مدد همين فمنيست هاي گرام، تشريفشون رو بردن توي كتابا!)

خلاصه اين كه بايد موقع ديدن فيلمي ا زكيميايي اين رو ته ذهنتون داشته باشيد كه اينجا " درباره ي الي "نيست كه هممون از ديدن اون همه آدم لمس شدني حظ كنيم. بايد رئاليسمتون رو بكنيد " رئاليسم كيميايي"! مثل آمريكاي لاتين كه واسه خودش " رئاليسم جادويي" داره!

خب با دنياي ايشون كنار اومديد؟

حالا خود فيلم :


اول هاي فيلم تا اونجايي كه " بهداد" از توي چال تعميرگاه هبوط مي كنه !! بدجوري تو ذوق مي زنه! يعني هرچي سعي مي كني بري جلو و وارد دنياش بشي ، مدام با ديالوگ ها پست مي زنه! كاري به غير رئال بودنششون ندارم. توي دنياي كيميايي ، اين ديالوگ ها خيلي هم رئالند. مشكل اينه كه قشنگ نيستند. محكم نيستند. همش يه سري شر و ورند! همين!

اما از جايي كه " امير" داستان رفيقش رو مي شنوه كه مي گه احتمالا مرجانش يه جايي خطا رفته ، داستان مي شه هموني كه كيميايي مي خواد. يه مرد زخم خورده ي عصباني ، دنبال شرافت به خطر افتادش!!

اين كه فيلم كم رنگه! يعني رنگش كمه! اولش يه ذره اذيت مي كنه. مثل "اتوبوس شب" سياه و سفيد نيست كه تكليفت روشن باشه و بشيني به ديدن فيلم. رنگ ها كمند و پشت يه فيلتر قهوه اي. يه جورايي مثل عكس هاي قديمي ! از اونا كه خانوم چارقد سفيده نشسته رو صندلي ، آقاشون هم با كلاه شاپو وايستاده اون پشت و داره از سايه اش كه افتاده رو سر زنه، به خودش كلي افتخار مي كنه. اولش مدام دستت دنبال كنترل مي گرده كه بري تو Menu و رنگش رو زياد كني! اما كم كم برات عادي مي شه و حتي به خودت مي گي اگر فيلم رنگي بود ، اصلا دنياش يه اشكالي پيدا مي كرد. حتي اگر رنگي هم مي بود ، بازهم كارگردان همه چيز رو توي طيف قهوه اي و خاكستري مي چيد. دنياي داستان رنگ نداشت ، كهنه بود و خفه.

بازي ها خوب بود . مخصوصا فروتن. هر چند اونجا كه چاقو خورد و داشت با نفس هاي بريده بريده ديالوگاشو تف مي كرد تو صورت شريك نارفيقش كه هم پولاشو مي برد ، هم عشقشو! ، اين شريكه بدجور صحنه رو خراب مي كرد با اون بازي بدش! بده بستان نمي تونست برقرار كنه با فروتن

قشنگترين صحنه هاي فيلم هم توي چند دقيقه ي فروتن گرفته شده بود. كيميايي عشق كرده بود با اين شخصيتش. اين از همه چيزه صحنه هاي فروتن پيدا بود. صحنه ي نشستن فروتن رو صندلي ، پشت بخار لوله ي كتري با اون يله دادن خستش رو صندلي ، اون خستگي ديالوگ هاش ، اون درددلش از بي كسي با سرايدارش ، اون صحنه ي تماشاي فيلم تولد پسرش و نگاهش وقتي كه روش رو از تولد پسرش برمي گردونه تا هيچ كس توي فيلم اشكش رو نبينه ، صحنه ي درگيريش با شريكش جلوي صفحه ي تلويزيون و صحنه ي چاقوخوردنش و ... فروتن شخصيت اصلي فيلم بود ، حتي اگر آخرش اين پولاد بود كه به خونه اش رسيد!

"شقايق فراهاني " مصنوعي بود. به دنياي فيلم نمي اومد! تو دنياي كيميايي زن فرياد نمي زنه. سر بوم نمي آد صداشو بگيره سرش ، حيثيت خودشو و مردشو به باد بده !! ( هرچند آخرش همه به اين نتيجه مي رسن كه مشكل رواني داره!) بازيش رو هم خوشم نيومد. چرا هم نداره!!

پولاد در نقش امير خيلي خوب نبود. از قيافه اش كه براي همچين نقش هايي جون مي ده كه بگذريم ، يه جورايي ديالوگاش بهش نمي چسبيدن. هر چند با اين حال باز هم خوب بود.

"بهداد" هم كه فرصت نداشت خودي نشان بده. در همان چند دقيقه هم همان خودش بود. مثل هميشه. بهداد را هر كاريش هم بكني باز هم خودش است. حالا تو هي بيا نقش متفاوت بهش بده. و تا حالا كه همين خودش خريدار داشته. ولي تا كي اش ، خدا مي داند!!

"افشار" خوب بود . در نقش عبد ، آخر فيلم فرصت كرد كمي خودنمايي كند. عبد بودنش را خوب در آورده بود.

"نيكي كريمي " هم همان بود كه بود. خوب. نه بد و نه عالي. خوب. همان قدر يخ و همان قدر سانتيمانتال! "س" هايش خوب براي نقش مي زد.!


گيريم كه فيلم دو پاره بود و به زور عبد به هم چسبيده بود. كيميايي برادريش را قبلا ثابت كرده ، حالا به جايي رسيده كه بتواند هر كاري مي خواهد بكند. حتي چسباندن دو داستان به ظاهر بي ربط به هم .

پايانش هم خوب بود. " خداحافظ بچه" خيلي چسبيد. حتي ما هم داشت باورمان مي شد كه دروغه!همه ي داستان دروغه!


پايان بندي نيمه ي ديگر داستان هم خوب بود. " هستي" خوب دست همه را در پوست گردوگذاشت و رفت پي كاروزندگيش. نزديك بود باور كنيم كه هستي خودش هم قرباني بوده. يك قرباني ضعيفه!


و از عنوان بندي و صداي "رضا يزداني" هم نمي گويم كه انگار صدايش را براي دنياي كيميايي ساخته اند. به همان مردي و به همان خستگي!



پ.ن. :

1-هوا را از من بگير ، چاقو را نه!

2-* ديالوگ امير " پولاد كيميايي"

3- به گمانم فمنيست ها دلايل كافي براي ترور كيميايي دارند. نه؟

۵ نظر:

حضور خان گفت...

توضیح فیلم رو نخوندم که خودم ببینمش.
ولی دوتا نکته
اول اینکه از مسعود کیمیایی فقط ضیافتش رو دوس داشتم یه کم! و یه دیالوگ فریبرز عرب نیا که با اون صداش میگفت : پس فکتو ببند!
دوم اینکه اگه تونستی ازین به بعد از "گرام" استفاده نکنی. یاد گرامافون میافتم :دی

Maanta گفت...

من ضيافت فقط اولش رو دوست داشتم .
" گرام " رو هم شرمنده! ديگه عجين شده با ما!

مسلم گفت...

سلام
ببین! داری خودت کاری میکنی که بهت بگم چیپ!
بابا مسعود کیمیایی هم شد کارگردان!؟ اصلاً خودشو سناریوهاش هیچ! چه جوری میتونی تحمل کنی کنه تو یه فیلم پولاد کیمیایی کنار کسانی مثل خسرو شکیبایی و انتظامی و لیلا حاتمی بازی کنه!/

چقد از این پولاد کیمیایی با اون میمیکهای تکراریه کلیشه ایه مسخره اش متنفرم!

Maanta گفت...

بابا انقدر حرص نخور ، برا قلبت ضرر داره. رعايت سن و سالت رو بكن.
حالا شما كوتاه بيا ، اصلا پولاد غلط كرد ، خوبه؟!!!

سامانتا گفت...

راست مي گي ديالوگ اولو بنويس