۱۳۸۸ مهر ۲۲, چهارشنبه

بادمجاني پاي چشم چپ


امشب مهمان سم هستم .
از الان مي توانم تصور كنم كه قرار است آخرش به پاي چشم كبود بنده برسد . همان بلايي كه پگي سر چشمم آورد!!
برنامه اين است كه هيچ برنامه اي نداشته باشيم فقط تا مي توانيم خوش بگذرانيم.
تنها چيزي كه قرار است انجام بدهيم ديدن فيلم ترسناك " پروژه ي جادوگر بلير " است. هر چند احتمالا وقتي ما دوتا با هم ببينيمش تبديل به كمدي خواهد شد.

ولي از همه اين ها گذشته خوب است كه آدمي توي زندگيت باشد كه براي لذت بردن از وقتت لازم نباشد هيچ كاري بكني. كافي است آن آدم فقط جايي آن دور و بر باشد.
كسي كه اگر بعدا بقيه ازتان بپرسند خوب چكارها كرديد ؟ بتوانيد با تمام وجود لبخند بزنيد و بگوييد : هيچي !
و از به ياد آوردن تمام آن هيچي ها براي مدت ها لبخندي بنشانيد روي لب هايتان و دلتان بسوزد براي همه ي آن آدم هايي كه يك همچين كسي توي زندگيشان نيست .

و امشب قرار است ما هيچ كاري نكنيم .
همين است كه الان من مثل ديوانه ها دارم در تنهايي همين طور كه پشت كامپيوتر نشسته ام و به آهنگ " One" جاني كش گوش مي دهم لبخند بزنم.

۱ نظر:

سامانتا گفت...

سلام.الان دو و نيم صبحه و ما دقيقا هيچ كاري نمي كنيم اما خوش مي گذره.فيلم ترسناك هم ديديم اما تبديل به كمدي شد.انقدر خنديديم كه داريم مي ميريم.مائانتا خوابيد.بي ادب منو تنها گذاشت.