۱۳۸۸ مهر ۱۲, یکشنبه

-18 ممنوع


شده ايم پايه ي تجربه اولي ها!!!
دو نخ مي گيرم. مارك اولي را نشنيده ام تا حالا ! عوضش مي كنم . مي گويم آقا " مالبورو" بده! بعد به ... مي گم : " يه جوري نيگا مي كني انگار مي خوايم خودمون بكشيم.! نكن يه وقت باورشون مي شه!" مثلا خودم مي خوام فروشنده ي سوپر محل كه مي شناسه ما رو يه وقت فكر بد نكنه!! بعد كه ... مياد مي ذارتشون روي پيشخون ، زودي برشون مي دارم مي گم بابا كثيف مي شن نذارشون اين رو و مي ذارمشون روي روزنامه. به جان شما يارو يه اپسيلون هم شك نكرد كه اينا رو برا خودم گرفتم.
خلاصه ساعت 4 مياد دم در. از قبل فلاسك چاي و شكلات برداشتم . راه مي افتيم. سر راه دو تا ايستك هم مي گيريم و پيش به سوي دامان طبيعت!!!
مي شينيم وسط علف ها! اوليش رو به لب مي گيرم و آتيش رو نزديكش مي كنم. بعد دوتا پك زدن خوب مي گيره. مزه اش تلخ تر از اونيه كه يادم مياد!! دود رو توي دهنم جمع مي كنم و مي دم بيرون. عمرا اگر بذارم يه ذره اش هم بره پايين.
بعد اون يكيشو برمي دارم . مي ذارم سر اولي و پك مي زنم. بعد كه مي گيره مي گيرم طرفش مي گم فقط ببخشيدا ، دهني شد!!!
مي گيره و يه پك مي زنه. تلخي اش مي زنه تو ذوقش. از اين جا به بعدش فقط مي خنديمو و كلي ژست مي گيريم و به كلهم سيگاريا بدوبيراه مي گيم!!
راست مي گه ژستش از خودش باحال تره.
تا وسط هاش مياد و بعد بي خيال مي شه . اما ما و بي خيالي!!!خلاصه با ذوق و شوق مي روم سر كيفم كه كاكائو بدهم بخورد مبادا حالش بد شود كه مي بينيم از كاكائو خبري نيست . به گمانم روي كابينت جا گذاشتمش!!
عجالتا ايستكش را مي خورد و خلاصه هر چه ادا بلديم در مي آوريم. بعدش هم چاي و
آخرش نيم ساعتي در حال كندن اين علف هاي چسبنده به كلهم وجودمان هستيم.
دوست گرام هم نامردي نكرده كل اسپري اش را خالي مي كند روي ما نكند يه وقت بوي دود و دم بدهيم. هر كه نداند فكر مي كند ....
و يك آدامس هم براي محكم كاري به خوردمان مي دهد و راه برگشت در پيش مي گيريم.

و خدا مي داند هيچ چيز بهتر از هيچ نگفتن و زل زدن به خيابان و گوش دادن به آهنگ " بولوار" نيست.

پ.ن.:
1- بوي لعنتي اش دست از سر انگشت انگشت وسطي و سبابه ام برنمي دارد!
2- خداييش دلتان مي آد اين همه پول در ماه خرج چنين چيز بي مزه اي بكنيد كه فوقش چند بار اول ژستش حال بدهد؟!
3- به جان شما ما معتاد نيستيم. دوست ناباب گولمون زد!!

۳ نظر:

م م فرزند ع گفت...

رفیق بد گلی است از گلهای بهشت!

Mehran Marami گفت...

چرا جون منو قسم میخوری؟ چرا دوستتو فروختی؟ چرا رفتی تو چمن ها؟ چرا تو خیابون آدامس خوردی؟ چرا به مردم بدوبیراه گفتی؟ اصلا چرا تو یه جور مشکوکی هستی؟ ببینم اینجا بوی چی میآد؟... سیگار!!! ... نکنه ؟؟؟!
بیا برو اون شکلاتو جمع کن، گذاشتی رو کابینت ذوب شده ریخته همه جا.

سامانتا گفت...

با اين دوستاي ناباب نگرد.براي سلامتيت ضرر داره.