۱۳۸۸ مهر ۲۹, چهارشنبه

تابلوهاي شهر


خيلي چيزها توي اين مملكت تابلوئه! يعني اين كه اينقدر واضحه كه همه مي دوننش و درباره اش حرف مي زنن.
اين قدر واضح و مبرهنه كه تو صف نانوايي و بقالي و توي تاكسي و خلاصه همه جا ، همه دارن راجع بهش كنفرانس مي دن.
البته از اين زاويه هم مي شه بهش نگاه كرد كه اين مسائل نه تنها خيلي تابلو و واضح نيستن بلكم خيلي پيچيده و غير قابل فهم هستن . و اين مردم فهيم و هميشه در صحنه ي ما هستن كه چنان درك بالا و چشمان بصيرتي دارند كه اين مسائل رو مثل روز روشن مي بينند والا كار هر كس نيست فهميدن پشت پرده اي كه تو اين مملكت از جلوي پرده بسي آشكارتره!
بحث بر سر اين چيزها نيست اصلا ، مسئله اينه كه در اين مملكت هر چيزي كه تابلوئه و همه مي دوننش لزوما به مرحله اجرا نمي رسه . يعني هيچ كس تضميني نداده كه اين حرف ها حتي يك ميلي متر از حرف بودنش كوتاه بيان و جامه ي عمل به تن كنند!
اصلا اين مملكت ، مملكت حرفه ( والا من الان اين جا در حال انجام چه كاري هستم جز حرف زدن!) ! هيچ كس نمي تونه حتي يه ذره ما را به اظهار فضل نكردن حتي در يك مورد متهم كند!
بعضي ها مي گويند كه ما ايراني ها به مهمان نوازي! و خونگرمي ! شهره ي عالم و آدميم. اما به نظر بنده ي حقير اين ها همه اش شايعات دشمن است والّا بر همه واضح و مبرهن است كه ما مردماني هستيم كه خداوند روي دست اظهار فضل ما هنوز كه هنوز است موجودي نيافريده است!

اصلا ما حرف مي زنيم كه عمل نكنيم! از نظر ما اراني جماعت حرف باد هواست ، ديوار حاشا بلند است ، حرف كه ماليات نداره، كي؟ من؟!! و .....


همه مي دانند و شك ندارند كه دزدي و نامردي و ... كار بدي است. اين را از ميان همه ي حرف هايي مي گويم كه هر روز و هر شب در تاكسي ، بقالي ، و از زبان همه مي شنوم! يكي سخنانش به انواع حديث قال فلاني و قال خودش مي آرايد و يكي وسط حرف هايش شاهد مثال از فلان داستان و افسانه و روايت مي آره. اون يكي شعر مي خونه و خلاصه هر كسي در حد بضاعت سخنوري ، در وصف بدي دزدي و مال حرام و مال مردم خوري مي گويد! و بعد مي گويي آقا پياده مي شم و طرف با كمال اعتماد به نفس براي مسير دويست توماني از تو طلب 400 تومان مي كند . و خدا نياورد روزي كه بخواهي كلمه اي از حرف هايش را به يادش بياوري. اگر خيلي مردانگي كند و از ديوار بلند حاشا بالا نرود و جمله ي معروف " حالا ما يه چي گفتيم " را تحويلت ندهد اين جمله گوهر بار را خواهي شنيد كه " همه از ما مي دزدن . ما هم از شما مي دزديم" ! ( گيرم نه با همين ادبيات اما بي شك با همين مضمون)

يا مي روي مغازه پارچه مي خري با كلي منت فروشنده كه تخفيف مي دهد و قسم و آيه مي آورد كه اين قدر خريده ايم . همش اين قدر سود دارد و اين ها و نشان به آن نشان كه مي روي دو مغازه آن ورتر و همان پارچه را مي بيني با 1/4 قيمتي كه تو خريده اي! و باز اگر برگردي و اعتراضي كني و همان جواب هاي احتمالي بالا را نگيري ، آن جواب معرف فوق الذكر را خواهي گرفت!

پيام اخلاقي اين ماجرا :
1- حرف حرفه! كي داده كي گرفته!
2- دزدي فقط و فقط از ديوار مردم بالا رفتن است!
3- دزدي فقط موقعي گناه محسوب مي شود كه در روي كره زمين هيچ كس ديگري دزدي نكند. وگرنه در جامعه اي كه همه دزدند ، شما هم مجازيد دزد باشيد.
4- مهم نيست كه به حقتان مي رسد يا نه ! بايد اعتراض كرد! ما موظف به اعتراضيم نه نتيجه!!!




پ.ن.:
تصوير مربوط به كتاب "تصوير دوريان گري " نوشته " اسكار وايلد"

۱ نظر:

م م فرزند ع گفت...

با نکته اخلاقی شماره 3 کاملا موافقم :-)