۱۳۸۸ آبان ۹, شنبه

بيا روز تعطيلي از گذشته حرف بزنيم


بين اون همه سريال تكراري و بي مزه ي ديروز كه همهشون يه جوري به زور حرم امام رضا رو چپونده بودن توي داستانشون ، پريروز اتفاقي از اوايل يه فيلم تلويزيوني رسيدم پاي تلويزيون.
اولش فيلمه خيلي بيخود به نظر مي رسيد. خداييش فيلمي كه نقشاي اولش سه تا خانم مسن! باشند كه رفتن مشهد زيارت كي رو ممكنه وسوسه كنه براي ديدنش؟!
اما كم كم به خاطر بازي روون اون سه تا خانوم كه خيلي طبيعي نقش پيرزن هايي با انواع و اقسام درد پا و كمر و قند بالا و .... و طنز نه خيلي غلو شده ي ديالوگ ها ما را نشاند جلوي تلويزيون و با يك داستان خيلي ساده كلي روز ما را ساخت .
نكته ي جالبش هم آخر فيلم بود كه موقع عنوان بندي يك غافلگيري ديديم و آن هم اسم " حميد نعمت ا.." به عنوان كارگردان بود. چه حظي دارد كارگردان خوب " بوتيك" و " بي پولي" بيايد براي عصر يك روز تعطيل كسل كننده بدون سوء استفاده از جذابيت مصنوعي يه سري جوان و يا داستان بي سروته و اجباري مثل اكثر فيلم ها و سريال هاي تلويزيوني ، فيلمي بسازد كه تو دلت نسوزد كه چرا در چنين روزي مجبوري يك مشت فيلم ايراني مزخرف ببيني!!!
حالا گيرم داستان ماجرا خيلي هم ربطي به امام رضا نداشت و فقط مكان داستان مشهد بود . همين...!
راستي عنوان فيلم " بيا از گذشته حرف بزنيم " بود . با بازي ثريا قاسمي ، مهين شهابي ، پوراندخت مهيمن

پ.ن. :
هنوز بهترين فيلمي كه درباره ي امام رضا ديده ام " دو چشم بي سو" ي مخملباف است. هر چند جايي خواندم كه مخملباف براي در آوردن حس صحنه ي شفا گرفتن نورا.. ، صحنه را دوربين مخفي گرفته و مردم بيچاره هم كه فكر كرده اند واقعا كسي شفا گرفته ، يكي از رئال ترين بازي هاي سينماي ايران را جلوي دوربين نمايش داده اند!!

پ.ن. 2 :
متوجه يك مطلب شدم! من طبق عادت از نوشتن كلمه ي الله در اين بلاگ خودداري مي كنم غافل از اين كه اين قضيه ي ننوشتن الله و به جاي آن " ا.. " برمي گردد به اين كه اين كلمه مبادا در كاغذي باشد و بيفتد زير دست و پا! حالا اين كه اين بلاگ ممكن است چه طوري بيفتد زير دست و پا ، خودش مطلبي است!

۱ نظر:

م م فرزند ع گفت...

به اندازه 10 تا صلوات پاهاتو بالا نگه دار!!!

واقعا که... .