يه فيلمي هست كه خيلي وقت پيش ديدمش.
خلاصه اين فيلم ها كه الان مي خوام ازشون بگم ، از اون فيلم هايي هستن كه احتمالا حوصله ي شما رو سر مي برن.
از اونايي كه يه شيب نرم داره ماجراشون و تا آخر شما فقط مي شينيد پاشون ، اما از هيجان و اتفاق و غافلگيري و اين چيزا تقريبا خبري نيست.
من به اين فيلما مي گم " فيلمايي كه آخرش آدم لبخند مي زنه"
به هر حال اصلا الان بحثم سر فيلم نيست . ( اين بلاگ انگار داره كم كم ميشه سينمايي!!)
الان مي خواستم از يكي ديگه از موسيقي متن هايي حرف بزنم كه بدجور با روح ما بازي مي كند.
اصلا ويولن هميشه براي ما يك چيز ديگر بود. ويولن با روح ما ، آن كار ديگر مي كند.
از اين به بعد گاه گداري از آهنگ هايي خواهم نوشت كه شنيدنش به اين ديالوگ كتاب " پروانه آهنين " سيدني شلدون بيشتر موءمنم مي كند!! (عجب فعلي!) :
فيليپ آدلر :" موسيقي تنها شعوري است كه در اين دنياي ديوانه باقي مانده است.
پ.ن.:
خداييش خودم هنوز موندم من چه طوري اسم اين كتاب و شخصيتش رو يادمه!؟! حالا خود جمله هه بماند!!
اين مستر "سيدني شلدون" عشق دوران دبيرستان ما بود به همراه "فردريك فورسايت" و "استفن كينگ" ! يادش بخير! چه كتاب هايي كه ما سر كلاس و زير ميز خونديم! يادم باشه بعدا يه سري از خاطرات اون دوران رو بنويسم. حتما!
پ.ن. :
۶ نظر:
خدائی حال کردی چقدر نظر دادم واست؟:دی
واقعا شم ادر زمینه فیلم های سینمایی هم مرجع کاملی هستیندا! :) آخه فیلم چینی و هندی و به به ماشاالله :دی
چرا به من توجه نمی کنی؟!!
من دچار کمبود محبت شدم:((
به عليرضا:
ما اينيم ديگه :)
به زهرا:
سلام عليكم و رحمه الله
خوش آمدين!
توجه نمي كنم؟!! نبودم ديروز آخه!
من كه هربار با شنيدن آهنگش عاشق مي شم.
ارسال یک نظر