هميشه مي گوييم : اگر ما هم آن جا بوديم معلوم نبود كدام طرف مي ايستاديم. اگر خيلي خوش شانس بوديم يا مومن ، نهايتش احتمالا سر از ميان آن ها در مي آورديم كه خودشان را زدند به كوچه علي چپ و شتر ديدي نديدي و ...
مخصوصا اين روزها كه منطق و برهان و استدلال از سر و كولمان بالا مي رود كمي ته دلمان شايد حتي به آن وري ها حق مي داديم كه نفهمند ، كه حق را در آن بلبشوي بازي هاي سياسي نفهمند و ...
اما امسال فهميدم كه نه . هيچ حقي نداشتند كه نفهمند . گيرم سر خروج حسين از دين يا حق بودنش شك داشتند. تا اين جايش هم OK!
اما در ناحق بودن اباسفيان و شمر و اين ها ديگر حق نداشتند شك كنند. نه چون شراب مي خوردند ، نماز جمعه را چهارشنبه مي خواندند يا ميمون باز بودند يا ....
نه . اما فقط همان يك " آب بستن" شان بس بود براي ناحق بودنشان. لااقل آن ها كه به ياد داشتند بدر را و چاه را و آب را...
گيرم تا اين جا هم نفهميديد. همان قطعه قطعه كردنت اولين كشته بس نبود براي ناحق بودنشان؟ كه لااقل آن قدر مسلمان بودند كه بدانند اسلام مرده را مثله نمي كند. كه اسلام ...
تا اين جا هم نفهميدند؟ نه جلوتر نمي روم. اگر تا اين جا نفهميدند ، هيچ حقي ندارند براي فهميدن از روي تير گلوي شش ماهه و حرمت زن را شكستن در ميان عرب و سر بريده سر نيزه و ...
نه تا اين جا كه رفتند ديگر هيچ حقي ندارند . هيچ حقي براي بازگشت ندارند. "حر" هم اگركمي ديرتر آمده بود هيچ حقي نداشت براي بازگشت از دروازه ي آتش...
آدم تا يك جايي حق دارد نفهمد. اما از خط نافهمي كه رد شد ديگر هيچ حقي ندارد. هيچ حقي...
پ.ن. : داشتم فكر مي كردم عرب كه آن زمان آن قدر روي غيرت عربي لعنتي اش غيرت داشت ، چه طور در كوفه بيعتي كه بسته بودند را يك شبه پس گرفتند؟ از عرب جماعت اين چيزها بعيد است. هر چند خيلي چيزها تاعاشورا بعيد بود ، در عاشورا قريب شد!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر