۱۳۸۸ آذر ۲۸, شنبه

خود فريب


ماه چندم بود ، يادم نمي آيد. پنجم ؟ ششم؟
ليوانم مثل ليوان بقيه توي سيني بود .
سيني برگشت. همه ي ليوان ها سالم ماندند ،جز ليوان من كه لبش پريد!
گفتم : بي خيال ، من كه دارم مي روم! ليوانم را عوضم كنم كه چه؟
و حالا يكسال و نيم است كه از ليوان لب پريده ام چاي مي خورم و هر بار به خودم مي گويم:
بي خيال ، من كه دارم مي روم! ليوانم را عوض كنم كه چه؟

هیچ نظری موجود نیست: