۱۳۸۸ آذر ۳۰, دوشنبه

كنج


اين دفعه اگر ديشب توي ايستگاه متروي هفت تير ، يه دختر ديديد كه نشسته روي صندلي هاي زرد قسمت خانم ها و به زور داره لبخند مي زنه اما چشاش خيسه و يه قطره ي اشك گنده گوشه ي چشم چپش جا خوش كرده ، مطمئن باشيد . اون من نيستم . يكي ديگه است....



خداوند اين ايستگاه هاي مترو را از ما نگيرد.

۴ نظر:

سمانه گفت...

من مشقای دسمبر رو انجام دادم.
جالب بود.

Maanta گفت...

ايول. نه خسته!!!
ممنون :)

نیلوفر.. گفت...

خوب شد گفتی وگرنه فکر میکردم هر دفعه متروی هفت تیر سوار میشم باید دنبالت بگردم :دی

سامانتا گفت...

يعني كي مي تونه باشه اون موقع شب؟!؟