۱۳۸۸ آذر ۲۱, شنبه

عزب اوغلي ها


قسمت بد ماجرا اين جاست كه كافيست شما به عنوان يك دختر مجرد ، در يك مهماني در فاصله اي كمتر از چند ده متري يك مادر ،خواهر ،دخترخاله ،نوه دايي عمه ، زن برادر همسايه ي سر كوچه يا ... يك پسر مجرد قرار بگيري!! آن وقت است كه بدون اين كه بفهمي ماجرا از چه قرار است در طرفه العيني ، كليه حضار به شهود جمعي مي رسند كه شما به شدت و حدت ، قصد دلبري از فرد مذكور را داشته ايد!
و عمرا اگر فكر كنيد كه احيانا ممكن كسي آن ميان به ذهنش خطور كند كه شايد چنين نباشد!
اصلا هم مهم نيست كه شما اطلاع داشته باشيد كه اين زن برادر همسايه ي سر كوچه ممكن است از اقوام درجه يك! اين پسر مورد بحث باشد.
و آن وقت است كه تمامي اين فرشتگان نيك انديش خيرخواه ، با توجه به اين فرض اوليه ( فرض نه ! نظريه هم نه! قانون اوليه كه از سه قانون نيوتن هم واضح تر است ) )با تمام قوا سعي مي كنند كه شما دو كفتر عاشق را به هم برسانند! و حتي ذره اي هم به مخيله شان خطور نمي كند كه شايد اصلا شما قصد ادامه تحصيل داشته باشيد!!
حالا اين ماجرا شده قضيه ي يكي از پسرهاي فاميل ما! كه نمي دانم كي كي دايي مادر ما مي باشد اين آقا پسر گل گلاب! كه آن طور كه ما شنيده ايم ايشان دكتراي نمي دانيم چي از دانشگاه اگر اشتباه نكنم علم و صنعت دارد! و ضمنا ته بچه مثبت و دقيقا از همان پسرهايي است كه مادربزرگ ها براي نوه ي خود آرزو مي كنند! حالا خلاصه ، ديروز جايتان خالي نباشد به مهماني وليمه يك حاجي دعوت بوديم كه از بخت بد ما! از اقوام مادر گرام تشريف داشتند و اين يعني دقيقا حضور ما دختران مجرد خاندان در فاصله اي كمتر از چند كيلومتري پسر عزب مذكور و كل خاندانش!
چشمتان روز بد نبيند از ترس هر گونه حرف و حديث چنان به سرعت از سر ميزها گذشتيم و سلام و احوالپرسي به جا آورديم كه خودمان نفهميديم كي را ديديم و كي را نديديم! بدبختي اين است كه مطمئنيم به محض استقرار در پشت ميزمان در امن ترين نقطه ي سالن ، تمام ايل و تبار پسر مذكور به اجماع رسيدند كه حتما ما بسيار قصد ازدواجمان با ايشان مي آيد و از شدت خجالت و حيا!!! مراسم سلام و احوالپرسي را اين طور سريع به جا آورديم!!
و در آخر مراسم تنها كاري كه از دست ما و دخترخاله هاي عزب تر از خودمان برآمد اين بود كه دعا كنيم ايشان زودتر زني اختيار نموده و خانواده اي را از نگراني و ما را از اين حرص خوردن هاي هر دفعه اي برهاند! باشد كه ما بتوانيم بالاخره يك بار در اين جمع ، بدون محاسبه ي رابطه ي طرف مقابل با پسر مذكور ، با ديگران هم كلام شويم!
بگو آمين!


پ.ن. :
يكي نيست بگويد چه مي دانم شايد فلان پسر عزب اوغلي هم كه با مثلا شوهرخاله ي ما صحبت مي كند ، شايد چشمش دخترخاله ي ما را گرفته! والا!!
پ.ن. :
اگر بدانيد ديروز توي اين لابي سالن، ما چه قدر لايي كشيديم از لابه لاي اين زن ها كه مبادا يك وقت فاصله مان با پسر مذكور كم تر از چند متر شود!!
پ.ن.:
اگر بدانيد چه حس ضايعي است كه پسر نوه دايي مادرتان ! يا يه همچين چيزي در سن چهار پنج سالگي دماغ شما را گاز گرفته باشد و حالا كه كلي براي خودش كسي شده ، مدام در جمع فاميل صحبت از اين باشد كه فلاني دماغ بيساري را گاز گرفته! بابا بي خيال! كوتاه بياييد ديگر! يك بار گفتيد خنديديم! همينمان مانده با اين جوك بي مزه ، متهم به دلبري از اين يكي پسر نديده و نشنيده هم بشويم! ( حالا خوبه ايشان دماغ ما را گاز گرفته اند ، نه ما!)بابا آخرين باري كه ما ايشان را ديديم همان لحظه اي بود كه داشتند با دندان هاي به آن گندگيشان به سمت ما مي آمدند تا دماغ بيچاره مان را آش و لاش بفرمايند! والا!

۱۱ نظر:

Mehran گفت...

اصلا تا حالا به این فکر کرده بودی که شاید ... شاید اگه اون موقع دماغتو گاز نمیگرفت، حالا امروز اینقدر از فرم دماغت راضی نبودی ؟!!
حکمت خدا رو میبینی ؟!
:-D

Maanta گفت...

بدبختي اينه كه خودش هم همينو مي گه!!!

حضورناپدید گفت...

تازه احتمالاً مثه کتاب قانون خاله خانباجی ها با هم میشینن عکسای دخترای فامیل و آشنا رو میبینن و ایراد میگیرن و باسه گل پسرشون انتخاب می کنن.
شمسی دختر فخری خانوم چونه ش تو آفسایده
مهری دختر بدری خانوم گوشش اندازه کف دست منه
عفت دختر عصمت خانوم ضد ولایت فقیهه. خیر نمی بینه.
مائانتا هم که دماغش کج شده. پسر خودم گاز گرفته.

Maanta گفت...

آره خواهر! ديدي دختراشونو! حيف پسر گل به سرم!!!
ضمنا دماغ خودت كجه، ناپديد!

نیلوفر.. گفت...

بدتر از همه ی اینها اینه که تو یه پسری رو آدم حساب نکنی وهر باری از کنار خودش و فک و فامیلش رد میشی هیش و پیش کنی بعد بفهمی که فرمودن که از نگاهت مشخص بوده که چقدر مشتاق دیدن گل پسرشون بودی و ...
خدایی چه حس بدیه :-s

تمام این حس هات رو میفهمم ..اما خب خدا خیر فامیل ما بده پسراشون در حال اتمام هستن..یکی دوتا دیگه بیشتر نموندن :دی

حضورناپدید گفت...

نوبادی ایز پرفکت
:دی

حضورناپدید گفت...

در ضمن اسم این پستتون مارو یه جوری میکنه. خوبه ما به دخترای شوهر نکرده بگیم ترشیده خاتون ؟!
گفته باشم !

سامانتا گفت...

حالا از پسره خوشت اومده چرا اينقدر قضيه را مي پيچوني؟

علیرضا گفت...

اینجور که من فهمیدم این جذبه و کشش از بچگی تو ذات شما دو نفر بوده ها!!
دماغ همو گاز می گرفتین و اوه اوه! دیگه چی؟؟ :دی

Maanta گفت...

خاك وچوك!!! كافر همه را به كيش خود پندارد.
حالا خوبه طرف اين جا رو نمي خونه!

سمانه گفت...

ای گفتی، به خدا دل منم خیلی پره. تو همه خوشگذرونی های دنیا، ما همین یه مهمونی رفتن مثبتی همراه خانواده رو داریم،اونم اینطوری زهر مار میشه.