۱۳۸۸ آبان ۳۰, شنبه

پاستوريزه و هموژنيزه

بعضي بلاگ ها خوبند. خيلي خوب. قلم رواني دارند و نويسنده شان در نوشتن چيزي كم نگذاشته. خواندن جمله جمله هايش روز آدم را مي سازد اصلا
اما نمي دانم چرا نويسندگان اين بلاگ ها اصرار دارند بر استفاده از كلمات بالاي هجده سال.
انگار بدون اين كلمات نمي توانند منظورشان را برسانند
و همين كلمات است كه نمي گذارد آدم معرفي شان كند به دوست و رفيق
تا آن ها هم بخوانند حرف هاي به اين قشنگي را كه گاه گداري ، كلمه اي زده تمام كاسه و كوزه مطلب به چه زيبايي را با خاك يكسان كرده بالكل.
آن وقت است كه دلت مي خواهد يك رديف از همان كلمات را رديف كني براي جناب نويسنده كه آخر برادر من ، خوب چه كاري است. به خدا بدون اين كلمات هم مي شود حرف زد.
دل آدم مي سوزد وقتي نمي تواند اين بلاگ ها را به كسي معرفي كند يا لينكش را بگذارد آن كنار زير دسته ي " مي خوانم ها"!


پ.ن. :
حالا فكر نكنيد اين بلاگ بدبخت خيلي ناجور است ها! به گمانم ما زيادي پاستوريزه ايم!

هیچ نظری موجود نیست: