۱۳۸۸ آبان ۲۵, دوشنبه

درددل هاي يك گوسفند راضي...



آقا من نمي فهمم. يعني اصلا نمي فهمم.
من اين رسالتي را كه بعضي ها بر دوش خودشان حس مي كنند را نمي فهمم.
نمي فهمم اين چه اصراري است كه بعضي ها دارند .
آقا ما نخواهيم شيرفهم شويم چه كسي را بايد ببينيم؟
گير مي دهند كه حتما ما را از خواب غفلت بيدار كنند ، نكند يك وقت يكي اين دور و برها حالش خوب باشد.
بابا ، مگر دنيا به آخر مي رسد اگر من ندانم فلاني آدم عوضي اي تشريف دارد؟ هان ، نه خداييش آخرالزمان مي شود؟
آخر ما اگر نخواهيم چشم و گوشمان باز شود چه كسي را بايد ببينيم. ؟
نمي فهمم اين آدم ها را كه با اين همت و جديت سعي دارند به بنده بفهمانند هر موجود دوپايي كه اين دور و برهاست پر است از نقاط منفي و رذالت هاي وجودي.
اصلا به من چه؟
آقا بنده همين جا به اطلاع مي رسانم كه نمي خواهم بدانم كه هر كسي چه گناهاني به درگاه الهي مرتكب شده. اصلا به من چه؟
چشم نداريد ببينيد يكي اين جا دارد بهش خوش مي گذرد و در دنيايي زندگي مي كند كه همه خوبند.
گيرم كه من فهميدم فلاني از حقوق بچه ها مي دزدد ، فلاني مدام در حال دل دادن و قلوه گرفتن با پسرهاي مردم است ، مچ بيساري را با آن يكي توي اتاق تنها گرفته اي ( و تازه با هزار جور ادا و اطوار بي خودي و مصنوعي و نچ نچ قيافه مي گيرد كه مثلا صحنه خيلي فجيع بوده و من جان تو رويم نمي شود بگويم!! حالا آخرش كاشف به عمل مي آيد كه اين دوتا بيچاره داشته اند درباره ي چه مي دانم چي چي صحبت مي كرده اند و ايشان چشمشان آلبالو گيلاس چيده!)
دانستن اين ها چه كمكي به من و كل جامعه بشري مي كند؟
خوب است من هم بنشينم يك گوشه و افسردگي حاد بگيرم كه آه اي خدا ، اين چه دنيايي بود ساختي و عجب صبري خدا دارد و اين ها؟ نه ، خدايي خوب است؟
پس خداوكيلي ما يكي را بي خيال شويد. شايد اصلا ما دلمان خواست گوسفند باشيم. گير داده ايد ها! چشم نداريد ببينيد يكي از گوسفند بودن راضي است و دارد حالش را مي برد؟
ما بسيار هم بهمان خوش مي گذرد اگر شما دست از روشنگري ما برداريد.
اصلا ما خودمان همين جا ضمن ابراز كمال تشكر از حق خودمان كه بر گردن شماست گذشتيم . به خود خدا اگر عمرا جلوي شما را سر پل صراط بگيريم كه آي خانوم ، آقا ! چرا ما را روشن نكردي كه فلاني چه قدر موجود مزخرفي است؟ هان چرا؟!
پس عجالتا ما همان بي خيالي خودمان را طي مي كنيم. بالاخره ما خودمان و ظرفيت هايمان را مي شناسيم. اگر به همين رويه به روشنگري بنده ادامه دهيد ، به زودي بايد براي شناسايي جنازه لت و پار بنده كه به زور از كف آسفالت پاي برج ميلاد جمع شده تشريف بياوريد پزشكي قانوني...
فكر هم نكنيد ما مثل اين سوسول ها بر مي داريم يك نامه مي نويسيم كه :
آه اي روزگار غدار و .... از اين خزعبلات
نه خير ما خيلي شيك و معمولي سرمان را مي اندازيم پايين ، مي رويم بالاي بلندي اي جايي ( اگر برج ميلاد خيلي گرون نبود و مي ارزيد!) و خودمان را پرت مي كنيم پايين.
عمرا هم اگر مثل بعضيها ، انقدر دست دست كنيم تا بيايند با منت بكشندمان پايين و تلويزيون با صورت شطرنجي نشانمان بدهد.

خلاصه اگر ما را دوست داريد ، بي خيال ما شويد ، شما را به ارواح خاك پدرتان !!

۴ نظر:

سامانتا گفت...

سلام ببعي جونم.
راستي شنيدي م.الف.صاد چي كار كرده؟يادم باشه فردا زنگ بزنم روشنت كنم!!!!!

سامانتا گفت...

سلام ببعي جونم.
راستي شنيدي م.الف.صاد چي كار كرده؟يادم باشه فردا زنگ بزنم روشنت كنم!!!!!

حضورناپدید گفت...

هووممم... ازینا گذشته ماشالله چه گوسفند چشم درشتی ..:دی

م م فرزند ع گفت...

سلام، برگشتم. ولی سلام گرگ بی طمع نیست!
اون اس ام اس اشتباهی که برات فرستاده بودن یادته؟
میشه یه لطفی کنی برام کامنتش کنی؟
عجیب لنگ یه اس ام اس هستم که آس باشه.
منتظرم... بعدا سعی میکنم یه جوری جبران کنم. خیلی فوریه قضیه. قضیه همون دانشگاست که خوندیش.
تشکر مخصوص