۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۸, شنبه

قربان بام بلندت


از ماشين كه پياده شديم هنوز هوا عالي بود. از آن هواهاي عالي ملس بهار كه ابر جلوي خورشيد گرم نفرت انگيز را گرفته و باد خنك هوا را چنان تميز كرده كه شش هاي بي نوا لازم نيست براي پيداكردن يك مثقال اكسيژن خودشان را به كشتن بدهند.
تمام راه تا بام تهران را حرف زديم و خنديديم و لذت بريم از آن همه مناظر زيبا و تميز و گل هاي رنگ رنگ و هواي بهاري
به بام كه رسيديم و روي صندلي ها كه نشستيم باد شروع شد و نم نم باران و كم كم طوفاني برپا شد.
بچه ها خودشان را سريع به سرپناه رساندند .اما آن قدر هوا خوب بود كه دلم نيامد صندلي را ترك كنم. نشستم رو به تهران تميز و دوست داشتني . اولش همه چيز خوب پيش مي رفت
اما كم كم قضيه جدي شد. سمت چپ بدنم كه رو به باد و باران بود بي حس شده بود و صورت و دستم از برخورد قطره هاي باران مي سوخت. اما باد آن قدر شديد بود كه ديگر براي بلند شدن و پناه گرفتن دير بود.
اين شد كه مانديم و منجمد شديم و سوختيم و ...!
تا اين كه بچه ها برگشتند و قرار شد هر چند متر پناهگاهي پيدا كنيم و مسافت بين هر كدام را بدويم تا كم تر از قطره ها كتك بخوريم. پناهگاه اول ديوار باشگاه اسكي ، پناهگاه دوم كافي شاپ . بين دويدن ها مثل ديوانه ها مي خنديديم و كتك مي خورديم و خيس مي شديم.
به نزديك اتوبوس ها كه رسيديم هوا آرام تر شده بود. از خير پياه روي گذشتيم و با اتوبوس برگشتيم.
تمام راه تا برگشت فقط قربان صدقه ي درخت هاي خيس و تميز ،آسمان خوشرنگ و درويوار شهر مي رفتيم.
اولين بارم بود كه به بام مي رفتم. هميشه مستقيم مي رفتيم سمت تله كابين و تا به حال به خود بام نرفته بودم. اولين بار محشري بود. بايد بازهم بروم. شايد بهار ديگر.

وقتي يادم مي آيد كه تمام اين باران ها و خنكاي هوا و قشنگي به زودي با گرماي تابستان نفرت انگيز تمام مي شود دلم مي سوزد.و حيف كه بهار فقط دو ماه است و تابستان پنج ماه :(

۲ نظر:

امير گفت...

من از بچگي تابستون رو بيشتر دوست داشتم، اون موقع شايد چون تعطيل بوديم! ولي الان هم بيشتر دوستش دارم، نميدونم چرا، شايد به خاطر رنگ آفتاب بعدازظهرهاش، شايدم لذت بستني خوردن تو هواي گرم زير سايه درخت تو چمن، شايدم بخاطر سرماي دلپذيري كه وقتي از آب ميام بيرون مجبورم ميكنه برگردم تو آب تا گرم بمونم. تازه مدتش هم بيشتره، پنج ماه

م م فرزند ع گفت...

خوش به حالت.
اینقده دلم واسه تهرون و ترافیکش و اون هوای آلوده ش تنگ شده که نگو.
دلم میخواد بیام فقط برم وسط ترافیک همت و رادیو پیام رو بگوشم.
هی جوونی کجایی که یادش بخیر.
بازم خوش به حالت.