۱۳۸۹ خرداد ۹, یکشنبه

ديوانه از قفس پريد...

از قديم گفتن :
مرديم از خوشي اما رنگشو نديديم.
اين شده قضيه ي امروز ما!
اين "ثنا" از صبح داره غر مي زنه. نه از اون غرهاي هميشگي. از اون غرهاي روي اعصاب. مدام زار مي زنه. داشت مرخصي مي گرفت كه بره اما آخرين لحظه گفت حتي حال نداره بره خونه و باز نشست به غر زدن.
نمي دونم چشه فقط مي دونم كه اعصاب من هم كم كم داره خط خطي مي شه.
تا ظهر دوام آوردم اما حالا ديگه كم آوردم.
حالا نشستيم دوتايي غر مي زنيم . هر چي هم آهنگ گوش مي دهيم، شوخي مي كنيم . سعي مي كنيم اما فايده نداره. بس كه غر زده ديگه اعصاب مصاب نذاشته برام .
كار به جايي رسيده كه همه ي ماژيك ها و جعبه ي دستمال كاغذي رو به سمتش پرتاب كردم و الانه كه برم و شستم رو بكنم توي چشماش.
ديگه طاقت ندارم. تحمل اين حجم از غر برام ناممكنه.
بايد برم به جوري متوقفش كنم والّا كارم به امين آباد مي كشه.
يا بايد خودمو بكشم يا ثنا رو!



بعدا نوشت:
اين هم عكس روز غر!


۸ نظر:

م.صادق گفت...

یکی برای همه، همه برای یکی....
هر دو رو بکش!!!!!!!!!1

Maanta گفت...

يه كاري نكن بيام به جاي "ثنا" بزنم تو رو بكشما! اعصاب ندارم برو پي كارت تا كار دست خودت ندادي!

م.صادق گفت...

وای ترسیدم!!!
خدا..........من می ترسم.......
نهههههههههههههههه

سمان اینا گفت...

یه نفرو می شناسم که همیشه میگه:"غر زدن حال ادم و جا میاره"
احیانا اون یه نفر شما نیستی؟

Maanta گفت...

هم چنان هم مي گم " غر جلاي روحه!" اما به شرطي كه من غر بزنم!

امير گفت...

اين بنده خدا كه هدست روي گوششه و داره كارشو انجام ميده! بابا اينقدر بهش غر نزن گناه داره.

Maanta گفت...

به امير:
اون گناه داره يا من؟ گول قيافه مظلومش رو نخور. اين عكس مال روزاييه كه غر نمي زنه. از اون روزش عكس نداشتم!

امير گفت...

عكس جديد كاملا گوياست. من حرفاي قبليم رو پس ميگيرم. خدا بهت صبر بده!