۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۵, شنبه

مجمع ديوانگان!

كتاب هايي بودند توي نمايشگاه كه هيچ كس حتي خود نويسنده هم نمي دانست چرا نوشته شده اند ، چرا چاپ شده اند ، چرا فروخته مي شوند و اصولا فلسفه ي وجوديشان چه چيزي مي تواند باشد؟!
مثلا كتابي بود كه اسمش چيزي بود در مايه هاي " اگرهاي زندگي و .." يا يك همچو چيزي! از اول كتاب تا آخرش طرف در هر صفحه يك "اگر" نوشته بود ! مثلا " اگر تا قبل از سي سالگي بروم هلند" !!! و صفحه ي بعد باز" اگري "به همين شكل!
فكر مي كنيد اين كتاب ما را ياد چه چيزي مي انداخت. ؟ ياد آن ديوانه اي كه كتاب " اسب ها چگونه مي دوند؟ " را نوشته بود در هزار و صدصفحه. توي همه ي صفحات هم نوشته بود : " پي تي كو پي تي كو....." .گيرم كه توي داستان ديوانه ي ما ديوانه هايي نبودند كه كتابش را چاپ كنند و احيانا ديوانه ترهايي كه آن را بخرند!

نقاشي هايي هستند كه آدم مي ماند كه نقاش با چه حسابي آن ها را كشيده. اصلا گيريم كه طرف دلش خواسته چنين نقاشي هايي را بكشد ، من مانده ام كه چرا بعضي ها ميليون ميليون پول براي چنين نقاشي هايي مي دهند. البته بماند كه وقتي يك عده اي براي موهاي توي برس فلان نويسنده كلي پول مي دهند چرا براي نقاشي هاي چنين نقاشي اين همه پول ندهند.
مثلا همين نقاشي هاي مستر "موندريان" كه زحمت كشيده اند و چندتا مربع رنگي را كنار هم چيده اند. براي من هم الكي تيريپ روشنفكري نگذاريد كه من از شما بيشتر بلدم درباره ي هارموني و كنتراست و تركيب رنگ هاي نقاشي هاي ايشان صحبت كنم. اما با همه ي اين حرف وحديث ها هنوز هم معتقدم نقاشي هاي ايشون جدّا خيلي در پيت هستند. روحشان شاد!

خلاصه اين طورياست. و تنها چيزي كه بعد از ديدن چنين كتاب ها ، نقاشي ها ، ايضا فيلم ها و سمينارهاي حرف هاي صدمن يه غاز و ... به خودمان مي گوييم اين است كه خاك بر سر ما و تمام حرف هايي كه داريم و نه مي نويسيمشان ، نه مي كشيمشان ، نه مي سازيمشان و ... و تنها نشسته ايم و غر مي زنيم كه مردم چرا اين قدر ديوانه اند كه چنين چيزهايي را خلق مي كنند ، يا برايش پول پرداخت مي كنند و ...
و در واقع ما هم آن قدر ديوانه ايم كه فقط بنشينيم و غر بزنيم !

هیچ نظری موجود نیست: