۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۱, شنبه

گربه هاي ايراني

توي تمام حرف هايي كه " هيچ كس از گربه هاي ايراني خبر ندارد"  مي خواهد بزند و توي تمام آوازها و بندها و آدم هاي زيرزميني اي كه شان مي دهدو بين تمام سياهي ها و نااميدي ها و درهاي بسته اي كه پشت هم قطار كرده است و بين همه ي بازي هاي نه چندان دلچسب نابازيگرانش و بين همه ي اين ها ، چيزي كه بالاتر از همه ايستاده و توي دنياي فيلم خدايي مي كند بدون شك حضور و بازي " حامد بهداد" است.
"بهداد" يكي از بهترين بازي هايش را توي اين فيلم به نمايش گذاشته و با تمام وجودش براي در آوردن نقش "نادر" ازخودش مايه گذاشته است.
"بهداد" معمولا نقش هايي كوتاه اما تاثيرگذار را در فيلم ها بر عهده دارد اما در " هيچ كس ..." اين فرصت را داشته تا همان بازي هاي كوتاه و خاصش را در مدتي نسبتا طولاني تر به تماشاگر عرضه كند.
شخصيت عصبي "نادر" بسيار به تصويري كه در تمام اين سال ها از "بهداد " ديده ايم و به نوعي ناخودآگاه آن را به عنوان خود اصلي اش مي بينيم ( فارغ از اين كه بهداد خود چنين آدمي هست يا نه!) نزديك است. همان دزديدن نگاه ها ، حركات سريع دست ، پلك زدن هاي سريع ، جويده جويده حرف زدن ها و انرژي دروني اي كه انگار به دنبال منفذي براي فوران مي گردد و... همه آن چيزهايي هستند كه "بهداد" را تمام اين سال ها در عين تكراري بودن اما تازه و زنده در تمامي نقش ها نشانده است و هيچ وقت تماشاگر را دلزده نكرده است.
" هيچ كس" از بهداد كه بگذريم ، فيلمي است از " بهمن قبادي" .فيلمي از نوع همان اعتراض هاي هميشگي اش. " قبادي" با فيلم هايش نشان داده كه هميشه به سينماي معترض اعتقاد داشته و هيچ وقت از عقايدش كوتاه نيامده است. " قبادي " كسي است كه تمام اين سال ها فيلم هايش با بي مهري مسئولين از ديده شدن عمومي محروم شده اند و اين بار در " هيچ كس از..." قبادي در پيش پرده اي كه خود رو به دوربين و با مخاطب درددل مي كند نشان مي دهد كه از اين بي مهري ها و نشنيدن هاي حرف هاي دلش خسته شده و از اين به بعد همه چيز را به عهده ي تماشاگر مي گذارد. انتخاب با تماشاگر است كه بخواهد بشنود يا نه!

" قبادي" ها در سينماي ايران و در كل هنر ايران كساني هستند كه هم حرف براي گفتن دارند و هم مي دانند حرفشان را چه طور بايد بزنند. "قبادي" ها دغدغه ي مردم دارند بيش تر از آن كه دغدغه ي سياست داشته باشند . چنين هنرمنداني براي هر جامعه و دولتي لازمند. اين هنرمندها سوپاپ اطمينان جوامع هستند. آدم هايي كه حرف ها را مي دانند و مي توانند بزنند. حرف هايي كه توده ي مردم مي دانند اما چگونه زدنش را نمي دانند. خفه كردن چنين صداهايي ، بستن راه هاي تنفسي خود دولت و جامعه است. همه را خفه خواهد كرد. ( كاري به اين ندارم كه فيلم هايش را دوست ندارم !)

اگر مثل من موسيقي و اتفاقاتش دغدغه تان نيست و خيلي نگران اتفاقات دنياي موسيقي نيستيد و به نظرتان آن قدر درد هست كه اين دردها ، بي دردي به حساب بيايند و اين حرف ها ، فيلم را از اين منظر ببينيد كه فارغ از بحث موسيقي و اين چيزها ، بحث ، بحث انسان هايي است كه بدون هيچ دليل منطقي اي از يك سري حق طبيعي و علايقشان محروم شده اند. افرادي كه تنها گناهشان اين است كه چيزي را دوست دارند كه افراد در قدرت دوستش ندارند. ( كاري به ادم هايي كه حقشان است كه صدايشان در نيايد ندارم . به نظر من يكي لااقل موسيقي اي كه گروه توي فيلم رويش كار مي كرد از خيلي از مجوزدارها بهتر بود.)

البته نبايد از حق گذشت كه فيلم در نشان دادن اين مشكل كمي سياه نمايي و اغراق كرده است. البته آن را بگذاريد به حساب كاريكاتورگون بودن و اين حرف ها.

پ.ن.:
كليپ كوتاه " حامد بهداد " را از دست نديد!

هیچ نظری موجود نیست: