۱۳۸۸ مهر ۱, چهارشنبه

يك تار مو




ديشب حجاريان را ديدم
توي تلويزيون حرف مي زد
يعني سعي مي كرد كه بزند
خيلي حال گيري بود
ديدن اين كه كسي كه براي خودش بالاخره كسي است
اين طور دست و پا بزند كه حرف بزند و نتواند
چه قدر بد است كه انديشه ي آدم ، مغز و فكرش مثل ساعت كار كند اما بدنش ، ياري نكند براي انتقال آن همه حرف
دست خط خرچنگ قورباغه اش و زباني كه همراهي نمي كند
همه اين ها به ياد آدم مي آورد
كه هر چه قدر هم كارت درست باشد
باز قد يك تار مو فاصله داري تا....!

هیچ نظری موجود نیست: