الان ساعت سه بعداز ظهره. و من يه لحظه وقت كردم بيام توي بلاگم و تا كسي زنگ نزده يا كاري ارجاع نشده وقت دارم اين چند خط رو براي خالي نبودن عريضه بنويسم!!
ديشب به خير و خوشي برگزار شد. تولد سمان رو تونستيم به صورت كاملا غافلگيرانه برگزار كنيم. زوزو و سمير قبل افطار اومدن خونه ما تا بتونيم ساعت 9 راه بيفتيم سمت خونه ي سمان و تمام راه دعا دعا مي كرديم كه مادر گرام سمان قضيه را لو نداده باشد .
ساعت نه كلاه بوقي به سر و بادكنك به دست رسيديم دم خانه سمان
من پشت اف اف رفتم و گفتم سمان زود بيا دم در فيلم هاتو بگير بايد برم عجله دارم. بعد با بچه ها پشت در آسانسور منتظر شديم و تا در باز شد...
مراسم به خوبي برگزار شد. فقط اين كه من داشتم از ماشين پياده مي شدم كه كادوي محترم نقش زمين شده و با صدايي دلنشين خرد خاكشير شدند!!!
و بنده جنازه ي كادويم را تحويل دادم.
بعد هم در كمال اراذل و اوباشي گري و از آن جا كه اجازه ي سينما در سانس نصفه شب از سوي مادر گرام زوزو و سمير صادر نشده بود ، در راستاي انتقام از اين چرخ غدار ، راس ساعت 12 اقدام به خوردن بستني عمو حسين كرديم! جايتان خالي بسي چسبيد.
و باقي ماجرا هم كه شامل خانه و خواب و ... مي شود.
داستان همين بود
ديگر عرضي نيست
برويم تا وقت هست ايميل هايمان را هم چكي بكنيم كه هنوز كلي كار روي اين ميز مانده و ما هم تا جنازه شدن بند انگشتي فاصله داريم !
پ.ن . :
واليبال رفت فينالللللللل
و بعضي ها هنوز بازي دوستانه با ازبكستان را پخش مستقيم مي كنند و راهيابي به فينال جهان را پخش باتاخير!!!
خدا بعضي ها را.......
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر