۱۳۸۹ مرداد ۳, یکشنبه

شازده کوچولوی شاملو

بچه تر از آن بودم که بخواهم عاشق "شاملو" بشوم و در تمام این سال ها بدون این که قادر باشم این نام را با تمام خاطراتی که دارم پیوند بزنم , شاملو را دوست نداشتم .
در این دو روزی که هر جا رفتم اسم "شاملو" را شنیدم به خودم گفتم من که شاملو را دوست ندارم پس اهمیتی ندارد که شاملو چند سالی قبل در همین روزها همن نزدیکی ها رفته است.
بلاگ های بچه ها را می خواندم بدون این که با شاملویی که ازش سخن گفته بودند ارتباطی برقرار کنم. خودم را با فاصله و پشت ویترین می دیدم  که دارم علاقه ی دیگران به شاعری که نمی شناسمش را می خوانم.
همین طور بی طرف پیش می رفتم که یادم به " شازده کوچولو" افتاد . قصه ای که تمام نوجوانی هایم را پر کرده بود و آن صدای غمگین و تنهای خلبان که برایم از سقوط هواپیمایش در بیابان و صدای شاهزاده ی کوچکی می گفت که ازش خواسته بود براش یه بره بکشه.شاملو تمام آن داستان را برایمان زنده کرده بود و گوش هایم بدون آن که اهمیتی بدهند که این صدا , صدای کیست , به عنوان خلبان تنهایی که دنبال گمشده اش می گردد باورش کرده بودند.
یادم به نمایشی افتاد که بچه ها در سال های دبیرستان روی "سن" نمازخانه ی مدرسه اجرایش کردند و الحق و الانصاف که نمایشش هنوز هم که هنوز است از خیلی از نمایش های سالن رودکی و چهارسوق بهتر است. یادم افتاد به " ننه دریای حسود" و این که چه طور آن سال ها عاشق تمام آن داستان جادویی شده بودم.
یادم افتاد به تمام زمزمه کردن های " بی تو مهتاب , شبی باز از آن کوچه گذشتم...." ها و عاشقانه هایی که در رویا بافته بودیم
یادم رفت به تمام "پریای نازنین... " با اون صدای آروم
"دختران انتظار" وزخم قلب آبایی و
حالا هر چند هنوز با خود نام "شاملو" هیچ ارتباطی ندارم. از آن نوع ارتباط ها که مثلا با "اخوان" یا "سایه" دارم , اما "شاملو" حتی اگر همان یک "شازده کوچولو" را برای نسل ما خوانده بود , بس بود که یک عمر عاشقش شویم.


پ.ن.:
سرکلاس , استاد سه ترجمه از "Le Petit Prince" آورده بود که مقایسه کنید و پاپپین ترین نمره ی ترجمه را به "شاملو" داده بودیم به ناچار که نتوانسته بود افسار خیال سفت کند و شاعرانگیش ,Le Petit Prince" اگزوپری را کرده بود "شازده کوچولو"ی شاملو . استاد از ترجمه ی "محمد قاضی" دفاع می کرد و ما همه به یاد خاطره ی شازده کوچولو و صدای تنهای شاملو ,توی دلمان مطمئن بودیم که "شاملو" بهترین ترجمه را کرده و خدا را شکر می کردیم که شاملو تصمیم گرفته بود "شازده " را برایمان ترجمه کند و از آن مهم تر برایمان بخواندش.



بعدانوشت:
آقا این "سامانتا" راست می گه دیگه بچه! "بی تو مهتاب" مال فریدون مشیریه خب!ما معذرت...

۴ نظر:

مسلم گفت...

من کلاً نمیتونم با شاملو ارتباط برقرا کنم. نه با شعراش که ایدئولوژی ان تا شعر.
و نه با ترجمه هاش که همه از زبان کوچه بازارن!

Maanta گفت...

من هم باهاش راحت نیستم حتی با این که شعراش بخشی از خاطره هامه.
ولی شازده کوچولوش زبون کوچه بازار نیست که ,خیلی هم قشنگه!
بعدشم نگفتی برا چی عصبانی شده بودی سرباز سرخورده؟!

سامانتا گفت...

بي تو مهتاب شبي....مال فريدون مشيريه هاني!

سامانتا گفت...

بي تو مهتاب شبي....مال فريدون مشيريه هاني!