۱۳۸۸ مرداد ۳, شنبه

و اما بعد


بعد از تلفن سم ، بعد از لرزش صداش ، بعد از اون همه بغض ، بعد از عصبانيتش از اين كه حتي من هم نمي فهمم چي مي گه
بعد از خوندن اين همه افكار و احساس كه با قلم ( كي برد ) هايي به اين قشنگي روي كاغذ ( صفحه ) اومدن در حال گوش دادن به اين آهنگ
بعد از اشك ريختن بي صدا توي شركت ، پشت ميزت با كلي ترس كه يه وقت مستر د. رويش رو نكنه بهت و ببينه داري گريه مي كني
بعد از اين كه از ترس بيرون زدن صداي هق هقت ، گوشي ات رو قاپ مي زني و مي پري مي ري توي كوچه
بعد از اين كه گوشيتو الكي مي گيري دم گوشت ، بعد بلند بلند با خودت حرف مي زني ، گريه مي كني و هي كوچه رو بالا پايين مي ري
بعد از اين كه نفس عميق مي كشي و برمي گردي محكم مي شيني پشت ميزت
بعد از اين كه تند تند صفحه ها رو از ترس دوباره خوندنشون مي بندي
بعد از اين كه مديا پليرت رو تندي خاموش مي كني كه نكنه دوباره وسوسه بشي و هدفونت رو بذاري روي گوشت
بعد از اين كه
بعد از اين كه
بعد از اين كه
.
.
.
.
بعد از همه ي اينا تو هم باشي
سرت رو مي كني زير برف
يه نفس عميق مي كشي
و از سوزش ريه هات از سرماي بي خبري اون زير
آي جيگرت حال مي آد!

۲ نظر:

سامانتا گفت...

از اون طرف هم وقتی سم گوشی را قطع کرد دید مائانتا راست گفته و اون خیلی دیگه احساساتی شده اما خب چیکار کنه وقتی دلش پره و احتیاج به یک کم همدردی داره تا آتیشش فروکش کنه.فقط آرزو کرد کاش مائانتا یک بار گوش کنه و طبق عادتش فقط مخالف خوانی نکنه.اما...اما تا شب به این حرف مائانتا فکر کرد که این دنیا صاحب داره و اون وقت واقعا تا آخر شب آروم شد.راست می گی مائانتا,این دنیا صاحب داره.

سامانتا گفت...

آهنگش قشنگ بود:)