۱۳۸۸ مرداد ۳, شنبه

بي خاطره ها


خيلي از چيزها ، جدا از معناي معمولي كه دارند ، تبديل مي شوند به نشانه اي كه يادآور خيلي چيزهاي ديگر است.
خيلي چيزهايي ديگري كه فراموش شده اند ، زير تلي از غبارزمان يك گوشه افتاده اند و فراموش شده اند. چيزهايي كه در ميان روزمرگي ها چنان حل شده اند كه انگاري اصلا از اول نبوده اند كه فراموش شوند.
اين روزها اين چيزها ان قدر زياد شده اند كه مانده ام چه حكمتي در اين همه اتفاق مسلسلي است . اتفاقاتي كه همه با هم مي خواهند يك چيز را يادم بياورند. چيزي كه فراموش شده است ، زير تلي از غبارزمان يك گوشه افتاده و فراموش شده است. چيزي كه در ميان روزمرگي ها چنان حل شده كه انگاري اصلا از اول نبوده كه فراموش شود.
سالگرد مرگ خسرو شكيبايي ، ايميل برگزاري سالگرد " نادر ابراهيمي " ، خبر بزرگداشت كوچ " قيصر " ، يك ماهه شدن انتخابات دهم ، صفحه ي تقويم امسال كه رسيده به مرداد و ..... و متن وبلاگي كه براي تو نوشته ام و ...
همه ي اين ها اين روزها پرده از واقعيتي انداخته كه چند وقتي است كه فراموشم شده بود.
اين كه چه قدر روزها زود مي گذرد. كه پرواز مي كند انگار
كه اين روزهاي اخير انگار از روي زندگي پريده باشم ، هيچ خاطره اي ندارم از اين روزها و هفته ها
اين كار ، اين شركت دارد زندگي ام را مي دزدد . خاطراتم را
از آخرين باري كه زندگي كرده ام و خاطره ساخته ام يك عمر مي گذرد. عمري كه جهشي رد كرده ام و اصلا يادم نيست كه چه كار كرده ام در اين عمر كه اين جا گذرانده ام !
بايد تا دير نشده زندگي ام را بردارم و از اين شركت خاطره خوار فرار كنم
هر چه زودتر ، قبل از آن كه مراسن سالگرد من ياد كسي بياورد چيزي را كه فراموش شده است ، زير تلي از غبارزمان يك گوشه افتاده و فراموش شده است. چيزي كه در ميان روزمرگي ها چنان حل شده كه انگاري اصلا از اول نبوده كه فراموش شود.

هیچ نظری موجود نیست: