خب بالاخره به مام ميهن برگشتيم! داشتيم دق مي كرديم! نه اين كه اون جا بد بود نه؟! ما را غم بي كسي گرفته بود.
نكردند يكي از بروبچ باحال شركت را هم بفرستند. چند روز اول خوب بود. بچه هاي باحال بودند. به خصوص مستر ر. از كره. اما اون ها كه رفتند. سر بقيه بچه ها هم كه شلوغ بود.ما مانديم و ما!
يكي نبود با ما بيايد رستوران.
بگذريم. ما از اول آبمان با دبي توي يك جوب نمي رفت. حالا توي يك رودخانه نمي رود!
تنها نكته خوب اين سفر ملاقات چندتا از بهترين افراد روزگار بود كه خيلي چسبيد.
به هر حال به نظر من ديدن دبي از مونيتور كامپيوتر ملموس تر از توي خود دبي است. اصلا اين شهر انگار پشت ويترين مغازه است. نمي شود لمسش كرد . فقط بايد پشت ويترين ايستاد و نگاه كرد . همين.
و به يك نتيجه ي مهم هم رسيدم. با پول همه كار مي شود كرد. همه كار. اما بايد روحيه ي آن همه زرق و برق را هم داشته باشي كه روحيه ي پير ما با سنگفرش و پنجره ي خانه هاي سنگي و بچه هاي توي پارك و پيرمرد روي پله عجين تر است تا با برج هاي عجيب الخلقه و ماشين هاي آمريكايي آخرين مدل و آن همه برند مشهور و مركزخريدهاي رنگارنگ.
پيوست :
1-
اين مستر ر. ما را با ذوق و شوق به يك شيريني دارچيني كه از قرار عشق خودش بود دعوت كرد به علاوه ي آيس كافي. غافل از اينكه ما حتي بوي كافي را هم برنمي تابيم چه برسد به مزه اش. خلاصه براي جلوگيري از حال گيريش از ديدن قيافه ي ما بعد از خوردن كمي آيس كافي ،مجبورشديم با يك لبخند گشاد دو تا از آن شيريني هاي فوق شيرين عربي دارچيني را نوش جان بفرماييم. مزيد امتنان!!!
2-
هيچ چيز خجالت آورتر از ايراني ها در مراكز خريد خارج از كشور نيست. اين جور مواقع اگر از من بپرسيد كجايي هستي؟مي گويم : تيرينيداد و توباگو!
3-
من اهل تنهايي حال كردن نيستم. و تمام اين بازخوردهاي بد اين سفر كه مي بينيد را بگذاريد به حساب تنهايي. در سفري كه كسي همراه آدم نباشد تا با هم به لباس فلاني و موي بيساري بخنديد و با هم از ديدن زمين تنيسي كه فدرر تويش بازي كرده و ديدن آرش برهاني و ... ذوق كنيد و با هم از ديدن مدل هاي مزخرف لباس هاي چند ميليوني متعجب شويد ، اصلا به هيچ دردي نمي خورد
4-
همين
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر