۱۳۸۹ اردیبهشت ۹, پنجشنبه

به دوسال بعد خودم

لي لي عزيزم ، سلام. راستش را بخواهي  بلاگت را كه باز كردم و ديدم  اولين كلمه ي پستت اسم خودم است يك جورهايي خيلي چسبيد. ممنونم بابت پاسخت.

لي لي عزيزم. واقعيت وحشتناكي است . يعني مي داني اين واقعيت كه تو امروز مي داني همان جايي هستي كه دو سال پيش بودي آن قدرها وحشتناك نيست كه من بدانم دو سال ديگر همين جايي خواهم بود كه الان هستم.
لي لي عزيزم. تو روياي نقاش شدن داري و من روياي نوشتن. و به هر دوي ما نگاه كن ، هر دوي ما هر روز صبح بلند مي شويم و به جاي آن كه آرام آرام صبح را مزه مزه كنيم ، با عجله راهي كاري مي شويم كه آن قدر از ما دور است كه به زور مي بينيمش.
مي داني لي لي جان. مي داني بدتر از همه ي اين كابوس هاي اين همه سال خواندن رشته اي كه دوست نداري در دانشگاهي كه دوستش نداري و انجام كاري كه از آن متنفري چيست؟ اين كه در كارت موفق باشي. باور كن هر بار كه خبر ارتقا را مي شنوم يا تعريفي از مديري مي شنوم آن قدر از خودم متنفر مي شوم كه گريه ام مي گيرد. احساس مي كنم به روياهايم خيانت كرده ام.
لي لي . اسير تصوير موفقي شده ام كه ديگران در من مي بينند. اسير اتاق بزرگ و تعريف هاي مديرانم شده ام.
راست مي گويي لي لي . ما ابزاريم. ابزاري براي اين كه ديگران به آرزوهاي خودشان برسند. و آرزوهايمان ، كودكاني خواهند بود كه هيچ  گاه متولد نخواهند شد.
لي لي ! واقعيت تلخي است. اجازه بده واقعيت را قبول نكنم . والّا مي ميرم لي لي.
اين كه بدانم دو سال ديگر هنوز اين جا پشت اين ميزها نشسته ام و به همه لبخند مي زنم و همه من را تصوير موفقي مي بينند كه مي شود بهش حسودي كرد من را مي كشد لي لي ، خيلي بيش تر از آن كه دو سال بعد باشد و من هنوز اين جا باشم.
كاش نپرسيده بودم. كاش نخواسته بودم كه دوسال بعد را ببينم.
لي لي ، اين ها را نمي گويم كه ناراحتت كنم. فكر مي كنم اگر كسي نفهمد كه ايستادن در جايي كه الان هستم چه حسي دارد ، لااقل تو يكي مي فهمي. لي لي . واقعيت را مي دانم و مدت هاست كه مي دانم بعضي روياها قرار است تا ابد رويا بمانند. اما بگذار سرم زير برف بماند لي لي. اين جا هوا بهتر است. دنيا قشنگ تر است و اين جا روياها زنده مي مانند. 
من هم همان راهي را مي روم كه تو رفته اي. ضعيفم لي لي براي به دنيا آوردن روياهايم و تحمل آن همه درد . فكر مي كنم محكومم به تا ابد در روياي روياهايم ماندن. اما يك چيز را به تمام روياهاي متولد نشده قول مي دهم و آن كه نمي گذارم واقعيت حتي لحظه اي بو ببرد كه افسار زندگي تمام و كمال در دستش است. 
روياها نبايد بميرند لي لي وگرنه ما چه طور زنده بمانيم؟

                                                                                                     آرزومند آرزوهايت
                                                                                                           مائانتا

پ.ن.:
رازي را كه چند وقتي است فهميده ام به تو هم مي گويم لي لي . در تمام زندگي ام ازهر چيز  كه متنفر بودم و نخواستمش ، بيش تر پيشرفت كرده ام. همين كارم كه از روز اول نمي خواستمش و اين شد كه الان اين جا هستم ، هنوز وموفق!
پس از امسال تصميم گرفته ام عاشق كارم شوم ، عاشق همكارانم. شايد كارم گول خورد و من را ول كرد بروم دنبال چيزهايي كه واقعا مي خواهم اما تا اطلاع ثانوي در ليست  سياهم خواهند بود!

۳ نظر:

سین الف گفت...

برای بدست آوردن چیزی که تا بحال نداشته ای باید کسی شوی که تابحال نبوده ای . مارکز

Maanta گفت...

به سين الف:
مرسي. بهش فكر مي كنم.

لی لی گفت...

مائانتای عزیز ممنون از پاسخت. امیدوارم دو سال دیگر تو جایی ایستاده باشی که امروز برای آن وقتت آرزو کرده ای.