از همان اول قرار نبود كه من بلاگم باشم يا بلاگم من!
قرار بود گاهي بيايم اين جا و حرف هايي را بزنم و بروم بدون آن كه تمام خودم را ، وجودم و يا احساسم را بريزم روي دايره. قرار بود كه تنهايي هايم را بنويسم نه اين كه وقتي نمي نويسم تنها شوم.
هيچ كدام اين ها قرار نبود تا اين دو روزي كه بلاگم را از دسترسم دور كرده بودند.
اين دو روز ديدم گاهي چيزهايي كه قرار نيست بشوند ، مي شوند حتي اگر قرارباشد كه نشوند.
خوشحالم كه باز مي توانم بنويسم. حس كسي را داشتم كه از سفر برمي گردد و مي بيند روي درب خانه اش نوارهاي زرد كشيده اند و نوشته اند : "صحنه ي جرم ورود ممنوع" و من حتي نمي دانم كه وقتيت نبوده ام چه اتفاقي افتاده است؟!
قرار بود گاهي بيايم اين جا و حرف هايي را بزنم و بروم بدون آن كه تمام خودم را ، وجودم و يا احساسم را بريزم روي دايره. قرار بود كه تنهايي هايم را بنويسم نه اين كه وقتي نمي نويسم تنها شوم.
هيچ كدام اين ها قرار نبود تا اين دو روزي كه بلاگم را از دسترسم دور كرده بودند.
اين دو روز ديدم گاهي چيزهايي كه قرار نيست بشوند ، مي شوند حتي اگر قرارباشد كه نشوند.
خوشحالم كه باز مي توانم بنويسم. حس كسي را داشتم كه از سفر برمي گردد و مي بيند روي درب خانه اش نوارهاي زرد كشيده اند و نوشته اند : "صحنه ي جرم ورود ممنوع" و من حتي نمي دانم كه وقتيت نبوده ام چه اتفاقي افتاده است؟!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر