۱۳۸۹ فروردین ۲۲, یکشنبه

دو سال!

امروز آخرين روزي است كه در اين اتاق هستم. اتاقي كه روز اول با هزار ترس و خجالت براي مصاحبه واردش شدم.
آن روزها يادم هست كه كم رو بودم و ترسو!
مدت ها بود كه همكارم خاله ام بود و همكارانم دوستانم .
براي اولين بار بود كه بايد تنها و بدون هيچ آشنايي ،گليم خودم را از آب بيرون مي كشيدم و ديگر هيچ كس نبود كه بگويد الان فلان كار را بكن ، فلان حرف را بزن و ...
ديگر نمي توانستم بهانه بياورم و بگويم من به فلاني زنگ نمي زنم ، رويم نمي شود يا ...
آن روزها براي اولين بار با دو مرد كاملا غريبه هم اتاق شده بودم در حالي كه هم اتاق قبلي ام براي چهارسال ، خاله ام بود !
و فقط خدا مي داند چه روزهاي سخت و تنهايي را توي اين اتاق گذراندم . روزهايي كه به ندرت از اين اتاق بيرون رفتم و چند ماه اول تقريبا كسي من را نديد!
و
چه چيزها كه ياد گرفتم . چه قدر تغيير كردم. چه قدر بزرگ شدم و
چه قدر عوض شدم. ديگر نه از سادگي آن روزها خبري هست نه از كم رويي ها و نه از ...
و در عوض
من دو سال پر از تجربه وزندگي را پشت سر دارم ، دو سال پر از يادگرفتن.
توي اين اتاق براي اولين بار جراتم را جمع كردم و به مردك هشدار دادم دست و پايش را جمع كند.
براي اولين بار ياد گرفتم چه طور حرف بزنم ، حقم را بگيرم ، بحث كنم ، كوتاه نيايم و در عين حال لبخند بزنم

براي اولين بار خودم مستقيما به كسي گفتم ، نه!
براي اولين بار عاشق شدم! عاشق كسي كه خودش هيچ وقت نفهميد و رفت
ياد گرفتم كه دنيا مي تواند جاي كثيفي باشد اما مي شود اجازه نداد زشتي ها هر بلايي مي خواهند سرت بياورند.
دوستان زيادي را در اين اتاق پيدا كردم : مري ، مايكل ، ثنا ، الي ،....
و
 خلاصه دوسال تقريبا هر روز در اين اتاق زندگي كردم
اين اتاق شده گوشه ي امنم
و حالا
دارم تركش مي كنم
دلم يك جورهايي گرفته ، تنگ شده به گمانم!
بلند مي شوم و چند عكسي به يادگاري مي گيرم !

از فردا مهمان منظره ي حياط از طبقه ي سوم هستم! ان شاء اله

۵ نظر:

امير گفت...

راستي شركتتون چند طبقه ست؟ ميخوام حساب كنم چقدر طول ميكشه برسي به بالاترين طبقه، خودت بشي مدير شركت. ان شاء اله

Maanta گفت...

من برم طبقه سوم از رييس يه طبقه بالاتر مي شم! :)

م م فرزند ع گفت...

انشالله که در آینده موفق تر از قبل باشی.
بالاخره تونستی دل بکنی. ایول.

Maanta گفت...

م.م.فرزند ع عزيز ،
من اگر دل بكن بودم كه اين وضعم نبود. من هنوز تو همون شركتم فقط پستم و در نتيجه جام عوض شده!
البته پستم خيلي بهتره و همين باعث مي شه كه بترسم باز نتونم برم!

نيلوفر.. گفت...

بعضي نوشته ها رو ادم دوست داره چون خودش هم تجربه شون كرده و دردش رو ميفهمه .. منم اين نوشته رو خيلي دوست داشتم