۱۳۸۹ فروردین ۳۱, سه‌شنبه

تكه پاره

1-از آن جا كه از پنج شنبه تا سه شنبه ما درگير نمايشگاه هستيم و تقريبا در شركت پيدايمان مي شود و احتمالا هر شب جسدمان به خانه مي رسد ، در نتيجه فكر كنم خدا را شكر يك چند روزي اين جا نخواهيم بود.
تشريف بياوريد نمايشگاه در خدمت باشيم! نمايشگاه نفت و گاز


2- امروز با بروبچ مي رويم سينما ، فيلم " پوپك و مش ماشاله" . اين جوري نگاه نكنيد خيلي هم فيلم خوب، معناگرايي است و اصولا از رده ي فيلم هاي كلاسيك خواهد شد!


3- گويا هم اتاقي عزيز كه اصولا در شركت پيدايش نمي شد و ما براي خودمان در اين اتاق خدايي مي كرديم از شركت استعفا شدند! و ما مانديم و حوضمان!


4- آقا دنبال يك سورپريز پارتي براي خواهر گراميم بابت تولدش و بيست روز هم بيش تر وقت نداريم ولي چيزي به ذهنمان نمي رسد. اي خدايان ايده! ما را كمكي...


5- ديروز عصر بعد از باران با "سمان" پياده راهي خانه شديم و در راه انقدر قربان درخت و گل و هوا و آسمان و ... رفتيم كه انگار بعد ا زده سال از زندان آزاد شده ايم. خداييش شانس آورديم به صورت اورژانس راهي امين آبادمان نكرديم.
در راه هم "سمان" ، يكي از برادران خادم را ديد كه نمي دانم كدام يكيشان بود ! و تا آخر مسير كشت ما را!! :)


6- فعلا كه چيز جديدي يادم نمي ايد. پس عجالتا تا بعد :)

۱۱ نظر:

نيلوفر.. گفت...

مطمئن باش بايد پذيراي مستر چيپ و رفقاش باشي ..:دي
از الان خودتو اماده كن :))

Maanta گفت...
این نظر توسط نویسنده حذف شده است.
Maanta گفت...

مرسي بابت اخطارت نيلوفر جان!!!
خوب شد شماره سالن و غرفه رو ندادم!!
آخه به بروبچ بگم اين چيپا كي ان؟؟؟؟!

خودت بيا در خدمت باشيم :)

مسلم گفت...

اولن خودت چیپی! بی تربیت!
ما خودمون غرفه داریم، همین الانم دارم پوستر کوفتیشو آماده میکنم.
دانشگاه تهران، غرفه انستیتو مهندسی نفت.
این ادا اصولها هم از خودت در نیار زودی باش آدرس غرفه رو بده بینیم!
.........
به دونقطه: کاری میکنم بشی هیچ نقطه! :دی

Maanta گفت...

اولندش : بروبچ چيپ،دعواهاي خونوادگيتونو ببريد يه جا ديگه! يعني چي !اين جا زن و بچه نشسته!!
دومندش :
حالا چون شماييد دعوتنامه مون رو براتون مي ذارم تو بلاگ. پانشيد بيايد اونجا آشنايي بديدا! من هرروز نيستم. اون موقع هايي كه نيستم بيايد. آفرين :)

مسافر گفت...

حالا بذار.
منشیمو میفرستم بیاد یه آماری بگیره، بینم اصاً تو چه مایه هایی هستین!
اگه اکی رو داد وکیلمو میفرستم! :دی

سمان اینا (بی اینا) گفت...

بابا رسول خادم بود دیگه...
ضمنا اگه کافه ای، جایی قرار شد بریم (برای تولد)، حرکت سورپرایزینگ بامن(منunder cover میارمش).
می خوای یه روز بریم کافه ویونا؟

Maanta گفت...

به مسافر:
برا من كلاس مي ذاري؟! وكيلتو مي فرستي؟! بابا اصلا آيا بنده وكيلم؟!
نكنه رفتي گل بچيني منشيتو فرستادي؟
اصلا تقصير منه كه جواب شما چيپا رو مي دم.

به سمان:
آقا اول بريم ببينيم جو اين كافه هه چيه! بعدشم نمي دونم بازم ايده بده اگه بهتر نبود همون كافه رو استاد مي كنيم!

ناپدید گفت...

ما میایم نمایشگاه تو هر سالن داد میزنیم مائانتاااااااااااااااااااااااااااااااااا
بیااااااااااااااااااااااااااااااااا
ازونجایی که همه میدونن تو دنیا یه نفر فقط اسمش مائانتاس، مجبوری خودت رو رو بکنی
گفته باشم

Maanta گفت...

خدايا! من از اول اصلا چرا با شما جماعت تعطيل نشست برخاست كردم !؟!؟
اعوذ بالله من الناپديد و الرفقاي رجيمش!!

ناپدید گفت...

احترام بذار به جناب سرهنگ ناپدید
میدم آویزونت کنن