وقتي خسته و كوفته مي رسيد خونه ، لباس هاي لعنتي رو مي كنيد و شوت مي كنيد روي تخت ، بعد مي ريد دستا و صورت رو مهمون يه چند مشت آب خنك مي كنيد ، بعد با خيال راحت تشريف مي بريد جلوي تلويزيون ، بالش رو ول مي كنيد وسط هال ، ولو مي شيد جلو باد كولر ، دكمه پلي دستگاه رو مي زنيد تا حال فيلمي رو ببريد كه خيلي وقته مي خواستيد ببينيدش ،
بعد همچين كه شيره غرش مي كنه و عنوان بندي مي آد كه شروع شه
مادرجان تشريف ميارند با لب خندون شروع مي كنن به تعريف كردن اتفاق جالب امروز صبح كه :
-فلاني ، فهميدي صبح چي شد ؟
-نه؟ چي شد؟
-صبح رفتم تو اتاقتون دنبال نمي دونم چي چي ، يه دفعه ديدم كله دوتا گربه از رو تختت بلند شد. داشتم سكته مي كردم. حالا هي گربه ها دور خودشون مي چرخن. مي رن زير تخت ميان روي تخت مي رن زير رو تختي مي پرن مي خورن تو شيشه .......
اونوقته كه مي فهميدي بدبخت شديد
و بعد تمام اون روز تا شب رو به پاك كردن موهاي گربه هاي محترم كه معلوم نيست چرا انقدر ريزش مو دارن مي پردازيد اما مگه تموم ميشه ؟!! تموم لباس هايي كه انداختيد رو تخت ، تمام رو تختي و بالش و زير تخت و در و ديوار رو جارو مي كنيد ، مي تكونيد ، مي شوريد مي سابيد آخرش ميبينيد بازهم چندتا موي لعنتي چسبيده به لباس ها
خدا بگم چي كارتون كنه گربه هاي لعنتي ،، حداقل مي رفتيد رو تخت موني!!!!
هنوز كه هنوزه توهم مو مي بينم همه جا ، اون هم موي گربه !
حالم به هم خورد!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر