۱۳۸۸ مرداد ۱۰, شنبه

طعم گس شك زير زبان يقين




پاره اي وقت ها مي رسد كه بايد شك كني
بايد بگذاري ترديد وجودت را پر كند
گاهي نبايد بترسي از تزلزل
گاهي
بايد بايستي
بايد پايت را از روي آن گاز لعنتي برداري
نيش ترمزي بزني
سرعتت را كم كني
نگاهي به دور و بر بيندازي
خوب نگاه كني
تا آن دور دورها را
ببيني
مبادا
وقتي داشتي با سرعت
پيچ ها را يكي يكي پشت سر مي گذاشتي
درخت ها و كوه ها و مناظر از كنارت سر مي خوردند
يك لحظه
فقط يك لحظه
آن وقتي كه نگاهت را از جاده برداشته اي تا
ترك دلخواهت را بياوري ،
فندك را برداري و سيگاري بگيراني
قندي برداري تا چايي ات را بخوري
آنتن موبايلت را چك كني
يا
چه مي دانم مثلا
نگاهي به صورت همسرت كه آرام روي صندلي كناري ات به خواب رفته بيندازي
شايد
همان يك لحظه
تابلوي
" خطر ! "
از كنارت گذشته باشد
و .....
مي بيني
شك هميشه هم بد نيست
گاهي اوقات
فقط گاهي اوقات
يك كم شك كن!

هیچ نظری موجود نیست: