يادم نمي آد اولين بار كجا ديدمتون ! يادم نمي آد با كدوم تصوير ازتون عاشق كارهاتون شدم. فقط مي دونم كه من شما و تمام دنياي عجيب و غريبتون رو دوست دارم.
همه اون آدم هاي لاغر و درازتون با چهره هاي رنگ پريده رو دوست دارم
من عاشق نگاه غمگين ادوارد دست قيچي هستم . چه قدر غم انگيزه كه تو نتوني صورت دختركي كه دوستش داري رو نوازش كني بدون اينكه هر لحظه امكان در اومدن چشاش از حدقه وجود داشته باشه!!
چه قدر بده كه دامادت توي محراب كليسا ولت كرده باشه و تو سال هاي سال ها مجبور باشي تو دنياي بي روحي مرده ها دنبال عشق بگردي .
چي محشر تر از پدري مي تونه باشه كه تمام عمرش براي پسرش افسانه ببافه به هم و افسانه هاش ان قدر واقعي باشن كه اون غوله تو مراسم دفنش شركت كنه!
چه خوبه بچه اي كه پدرش نمي ذاره لب به شكلات بزنه ، براي خودش صاحب يه كارخونه ي گنده ي شكلات بشه
و از همه عجيب غريب تر اين كه يه سلماني موقع بريدن سر مردم با تيغ سلمونيش ، بزنه زير آواز!
تيم برتون عزيز تولد دوازده سالگيتون مبارك!
فقط يه سوال ، شما چه طور تونستيد تو اين همه سال ، فقط دوازده سال عمر كنيد؟
به خاطر همه ي آدم هاي عجيب و غريبي كه به دنياي بي حال و بي رنگ ما اضافه كرديد ، ممنون
ارادتمند
مائانتا
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر