۱۳۸۹ تیر ۳, پنجشنبه

من مسئول اين شكست لعنتي هستم.


بعد از كلي بدبختي به جام جهاني راه پيدا كرديد. تيم بزرگي هستيد به نام "انگليس" كه همه ي بازيكناتون خودشون يه تيم كامل هستن. بازي ها شروع شده. تيمتون داره با "آمريكا" كه اون قدرها هم قوي نيست بازي مي كنه. همه معتقدن لااقل تا قبل شروع بازي كه شما حتما برنده ايد و اين كه چه گروه هلويي افتاده به تيمتون امسال.
بازي كه شروع مي شه هيچي درست پيش نمي ره. هر چي سعي مي كنيد ، هر چي بچه ها مي دون فايده اي نداره. با اين كه جرارد همون اول گل زده ولي اوضاع خوب نيست. همه عصبي شدن. يه گل خيلي شكننده است. همه مي ترسن از گلي كه ممكنه بخورن. آمريكا هم جوگير شده و بد بازي نمي كنه. اما همه  ي بچه ها دارن سعي خودشونو مي كنن.
تو اين گيرودار كه دارين به اين قضايا فكر مي كنيد ، توپ مياد سمت شما. خيلي هم محكم نيست. يه جورايي حتي شوت مسخره اي به نظر مي رسه. با آرامش خيز برمي داريد طرفش تا بگيريدش. توپ رو مي گيريد اما ... توپ توي دروازه است و شما خشكتون مي زنه كه چي شد كه اين طوري شد؟!
و اون وقت آوار مي ريزه رو سرتون. آوار اين فكر لعنتي كه حالا چي كار كنم. بازي هاي بعدي رو كه در آن بي خيال مي شين. حال جيمز پيرمرد مي تونه بياد و حالش رو ببره. اما ...
بازي ادامه داره. به خودتون دلداري مي ديد. بازي هنوز تموم نشده. بچه ها گل بزنيد ، يالّا . زير لب تند تند دعا مي خونين. هر چي دعا از بچگي و مدرسه و مادرتون يادتون مونده زير لب زمزمه مي كنيد. غلط يا درستش مهم نيست. مهم اينه كه خدا يه كاري كنه بچه ها گل بزنن و الّا شما زير بار اين گل مفتي كه خورديد له مي شيد.
وقت اضافه داره تموم مي شه و الانه كه داور سوت پايان بازي رو بزنه. بچه ها هيچ كاري نتونستن بكنن و تو مقصر اصلي اين شكست لعنتي هستي.
سوت رو مي زنن و تو همون جا تو دروازه مي ايستي و مي ايستي و مي ايستي و به اين فكر مي كني كه چه طور بري توي رختكن و به  چشم بچه ها نگاه كني .
و تو همون جا مي ايستي .



حس بديه نه؟! حسي كه "گرين" بعد از خوردن گل و پايان بازي داشته. حسي كه بعد از ورود به رختكن داشته. حسي كه حتي اگر هيچ كس هيچي نگفته باشه و هيچ كس به روي خودش نياورده باشه ، تا آخر عمر يقه شو ول نمي كنه. حس يه خرابكاري لعنتي كه همه رو به دردسر انداخته.
حس متهم رديف اول!

من الان دقيقا همون حس رو دارم. سوت رو زدن و من توي دروازه ايستادم شايد معجزه اي شد و مجبور نشدم برم تو رختكن به چشم بچه ها نگاه كنم.


پ.ن.:
عنوان مطلب ، رمز شب يك سري سرباز بود تو يه فيلم كماندويي آمريكايي قديمي كه يادم نيست چي بود. اما اين جمله از همون قديما شد رمز شب ما بروبچ فاميل !

۴ نظر:

امیر گفت...

شانس بياري بچه ها مثل فيلم غلاف تمام فلزي شبانه ازت انتقام نگيرن.

Maanta گفت...

امير:
باز انتقام بگيرن كه بهتره. اينا تيريپ مرام گذاشتن به روم نميارن!

امیر گفت...

وانمود كن داري لبخند ميزني
مثل شلدون D:

Maanta گفت...

سعي مي كنم !!