۱۳۸۹ خرداد ۲۶, چهارشنبه

دموكراسي به زبان دموكراسي

بالاخره طلسم سينما رفتن ما شكست و موفق شديم برويم " دموكراسي توي روز روشن" . البته دليل شكستن طلسم هم اين بود كه بي خيال سينما آزادي كه رزرو تلفني ندارد شديم و رفتيم "سينما ايران".
بگذريم كه من كه حالم خوب نبود و داشتم مي مردم ، "سم" كه روزه بود و تقريبا مرده به حساب مي آمد! ( به طور عادي هم ايشان رو به موت مي زنند :) )  ، پگي كه برعكس هميشه ، در حال پخش انرژي منفي با دوز بالا بودند و فقط " زوزو" و" سمر " حالت عادي داشتند كه با سعي و تلاش ما بحمدالله در آخر فيلم آن ها هم  يك جورهايي قاطي كرده بودند.
بماند كه خوردن بستني و آب ميوه در كنار آدم روزه ، آي مي چسبد :)

و اما درباره ي فيلم :
( البته مي دانم هيچ كدامتان علاقه اي به نقد فيلم نداريد!)

" دموكراسي در روز روشن بدون شك تجربه ي جديدي است هم براي كارگردان جوانش و هم براي سينماي ما.



فيلم در همان ابتدا تكليفش را با تماشاچي روشن مي كند. ازهمان عنوان بندي متفاوتش كه بر خلاف تقريبا تمام فيلم هاي سينماي ايران كه همگي از ابتدايي ترين شيوه ي عنوان بندي يعني رديف كردن نام عوامل فيلم استفاده مي كنند و در متفاوت ترين شيوه به عنوان بندي اي در حد " به رنگ ارغوان " بسنده مي كند ، " دموكراسي توي روز روشن" با عنوان بندي بسيار جذابش ، به تماشاچي اعلام مي كند كه براي اين فيلم وقت گذاشته شده ، كارشده و قرار است فيلمي را ببينيد كه براي شعور شما احترام قائل است.


اولين چيزي كه توجه هر تماشاچي اي را به خود جلب مي كند و شايد به اعتقاد قريب به يقين صاحب نظران ، عامل اصلي جذابيت فيلم در ميان مردم است ، فهرست بلندبالاي اسامي ستاره هاي سينماي ايران است كه هر كدام به تنهايي مي توانند فروش يك فيلم را تضمين كنند. و شايد در ميان اسامي اي مانند : گلزار ، فروتن ، نيكي كريمي و ... كه اتفاقا تيزر تبليغاتي فيلم بر حضور آنان به خصوص گلزار تاكيد ويژه اي مي كند ، تنها بازيگري كه خيلي نزد عامه ي سينماروهاي ما شناخته شده نيست همان " حميد فرخ نژاد" باشد كه به حق بيش از نيمي از بار فيلم را بر دوش مي كشد . سالم به مقصد مي رساند. فرخ نژاد بازيگري است كه چون هربار خودش را بازي مي كند ، تقريبا تمام بازي هايش يك شكل دارند اما از آن جا كه خودش نقشش را باور مي كند ، حتي سخت گيرترين تماشاچي را هم مجاب مي كند تا در نقش جديد باورش كند و با او همراه شود. و شايد غلو نباشد اگر بگوييم خيلي از ماندگارترين نقش هاي سينماي ما ، حداقل در سال هاي اخير را فرخ نژاد خلق كرده است. از "فرحان" عروس آتش تا مرتضي "چهارشنبه سوري" و حالا سردار ستوده در " دموكراسي توي روز روشن".


فيلمنامه ي فيلم " دموكراسي توي روز روشن" بدون شك از نقاط قوت فيلم به شمار مي رود. البته علي رغم برخي از ضعف هاي موجود در فيلمنامه ، نمي توان به تازگي جاري در داستان فيلم بي تفاوت بود علي الخصوص در اين برهه ي زماني كه بيشتر فيلم هاي پرده هاي سينماها را فيلم هاي شبه كمدي با داستان هايي كمابيش يكسان و حتي بازيگراني يكسان اشغال كرده اند. تازگي داستان هايي از قبيل " دموكراسي..." هواي تازه اي است كه شايد بتواند تماشاچيان خسته از فيلم هاي تكراري را از خفگي زير سيل فيلم هاي نه چندان آبرومند نجات دهد.

البته نمي توان از تابوهايي كه فيلم اجازه يافته تا آن ها را بشكند به سادگي گذشت. تابوهايي كه هر كدام به تنهايي مي توانند فيلمي را براي مدتي نامعلوم توقيف كند كه البته در عدم وقوع چنين اتفاقي نمي توان از نام تهيه كننده ي قدر فيلم يعني محمدعلي زم به آساني گذشت. فيلم به خيلي از خطوط قرمز واقعي نزديك مي شود اما از هيچ كدام آن ها عبور نمي كند و به همان شكستن خطوط قرمز نماها بسنده مي كند.

و در آخر بايد به كارگردان جوان فيلم " علي عطشاني" و قدرت بالايش در اداره ي صفي از بازيگران توانمند و در آوردن فيلمنامه اي نه چندان آسان اشاره كرد. چه بسا كارگردان هايي كه بازيگران خوب و فيلم نامه اي قوي را تنها با ضعف خود در كارگرداني به باد داده اند.

به هر حال فيلم هايي از قبيل " دموكراسي توي روز روشن" نشان مي دهند كه خيلي از تابوها و خط قرمزهاي موجود در سينماي ما آن قدرها هم منطقي و حساسيت برانگيز نيستند . و شايد حتي تا حدودي وجود آن ها ، خط قرمزهاي ارزشي واقعي و مهم تر را نيز لوث مي كنند.

به مجموع نكات قوتي كه در بالا ذكر شد ، تدوين خوب و جلوه هاي ويژه ي مقبول به نسبت سينماي ايران را اضافه كنيد ، شباهت هاي فيلم به بعضي فيلم هاي ديگر مانند "ماتريكس" و " شهر فرشتگان" را به حساب طنز فيلم بگذاريد، و بعد از ديدن فيلم ، فارغ از نظرات سليقه اي و اين كه داستان را مي پسنديد يا نه ، اميدوارم شما هم به نتيجه اي برسيد كه ما رسيديم . اين كه " دموكراسي توي روز روشن " و " علي عطشاني" مي توانند ما را به آينده ي سينمايي مان اميدوار كنند."

۱۱ نظر:

ناپدید گفت...

یه سینما نبردی مارو آخر

سامانتا گفت...

خودتي!

Maanta گفت...

به ناپديد:
خودت نيومدي!! :)
به سامانتا:
نمي دونم چي رو مي گي اما به هر حال تو هم خودتي!

ناپدید گفت...

آره؟ مردی همین فردا ببرمون سینما
به هزینه ی خودمون مهمون تو

Maanta گفت...

به ناپديد:
اولندش كه مرد خودتي!!
دومندش كه آقا نبايد منو ببيني ! سكرته!

ناپدید گفت...

تحفه ! دیدیمت قبلاً سکرت ! بگو سینما نمی برمت خلاصم کن

Maanta گفت...

به ناپديد:
يه چي بهت مي گما تحفه!
بابا مگه من بايد ببرمت سينما؟ بزرگ شدي ديگه :) از اين به بعد خواستيم بريم اين جا مي نويسم اگه شد بياي خبر بده چشم. قدم شما رو تخم چشم "سم"!!!

ناپدید گفت...

همش وعده همش وعید
تا کی؟

Maanta گفت...

هميني كه هست !
مي تونيم ، مي كنيم. اسنادش هم موجوده...

بهناز گفت...

پس بلاخره موفق شدید .جای ما خالی

Maanta گفت...

به بهناز:
جات كه واقعا خالي بود. خيلي خوش گذشت :)