بالاخره بعد چند روز به اینترنت رسیدم :) سه روزه می خوام بیام آخرهفته رو این جا تعریف کنم ,نمیشه که نمی شه. الان هم که بالکل از شوق و ذوق افتادیم.
ولی جای همتون خالی. بالاخره رفتیم استادیوم برای فینال.
من که تا 2 موندم شرکت و 2:30 میدون آزادی بودم. تا بروبچ برسن مقداری مبسوط در فضای بسیار مفرح میدان آزادی وقت کشتیم!
بالاخره ساعت 4رسیدیم درب غربی .
همون دم در دوتا پرچم .و یه بوق آبی خریدیم ( نه این که ما طرفدار استقلال باشیما , ولی خب از پرسپولیس که بهتره :) )
مونا زودتر رفته بود و جا گرفته بود , ولی از اونجا که ته سالن جا گرفته بود و ما می خواستیم تو کمر زمین بشینیم , این شد که مونا تنها موند اون سر سالن و ما هم نشستیم وسط تقریبا.
بعدش دیگه جز جیغ و بپر بپر و فریاد و ایران ایران و هو کردن بازیکنای حریف و تشویق مخصوص "آرش کشاورزی " :)) و ... کاری نکردیم.
اون قدر بوق و جیغ زدم که بعد سه روز هنوز صدام گرفته , انقدر پریدیم بالا پایین که پشت زانوهام که گرفته لب صندلی ها کبود شده بود!! انقدر هم که با پا زدم تو کمر خانوم جلویی و با دست زدم تو سرش که هنوز عذاب وجدان دارم!!
ولی واقعا قهرمانی خیلی چسبید , مخصوصا که ست اول رو باختیم و هیجان بازی رفت بالا!
به اندازه یه ماه انرژی مصرف کردیم,جاتون خالی :) تا خونه هم پرچما رو از پنجره آورده بودیم بیرون و نزدیک خونه که دیگه از جو استادیوم خبری نبود کلی نگاه عاقل اندر سفیه دریافت کردیم. خدا رو شکر که شب بود و ماه بود و ....
ضمنا اینم بگم که آقایون بس که رفته بودن تماشای فوتبال , کلا روی هم نیم ساعت تشویق کردن ولی خانوما که براشون تجربه ی تازه ای بود عین 4 ساعت رو تشویق کردن. از بازی رده بندی استرالیا-کره تا خود جام...
خلاصه ده و نیم بود که رسیدیم خونه البته له و لورده و پر انرژی :)
و من بدبخت ! که فرداش قراره شمال داشتم با همکارا , پنج صبح مجدد از خونه زدم بیرون به سوی شمال...
ولی جای همتون خالی. بالاخره رفتیم استادیوم برای فینال.
من که تا 2 موندم شرکت و 2:30 میدون آزادی بودم. تا بروبچ برسن مقداری مبسوط در فضای بسیار مفرح میدان آزادی وقت کشتیم!
بالاخره ساعت 4رسیدیم درب غربی .
همون دم در دوتا پرچم .و یه بوق آبی خریدیم ( نه این که ما طرفدار استقلال باشیما , ولی خب از پرسپولیس که بهتره :) )
مونا زودتر رفته بود و جا گرفته بود , ولی از اونجا که ته سالن جا گرفته بود و ما می خواستیم تو کمر زمین بشینیم , این شد که مونا تنها موند اون سر سالن و ما هم نشستیم وسط تقریبا.
بعدش دیگه جز جیغ و بپر بپر و فریاد و ایران ایران و هو کردن بازیکنای حریف و تشویق مخصوص "آرش کشاورزی " :)) و ... کاری نکردیم.
اون قدر بوق و جیغ زدم که بعد سه روز هنوز صدام گرفته , انقدر پریدیم بالا پایین که پشت زانوهام که گرفته لب صندلی ها کبود شده بود!! انقدر هم که با پا زدم تو کمر خانوم جلویی و با دست زدم تو سرش که هنوز عذاب وجدان دارم!!
ولی واقعا قهرمانی خیلی چسبید , مخصوصا که ست اول رو باختیم و هیجان بازی رفت بالا!
به اندازه یه ماه انرژی مصرف کردیم,جاتون خالی :) تا خونه هم پرچما رو از پنجره آورده بودیم بیرون و نزدیک خونه که دیگه از جو استادیوم خبری نبود کلی نگاه عاقل اندر سفیه دریافت کردیم. خدا رو شکر که شب بود و ماه بود و ....
ضمنا اینم بگم که آقایون بس که رفته بودن تماشای فوتبال , کلا روی هم نیم ساعت تشویق کردن ولی خانوما که براشون تجربه ی تازه ای بود عین 4 ساعت رو تشویق کردن. از بازی رده بندی استرالیا-کره تا خود جام...
خلاصه ده و نیم بود که رسیدیم خونه البته له و لورده و پر انرژی :)
و من بدبخت ! که فرداش قراره شمال داشتم با همکارا , پنج صبح مجدد از خونه زدم بیرون به سوی شمال...
۱ نظر:
خداییش که خیلی چسبید.تا چند روز انرژی اش مونده بود تو تنمونا
ارسال یک نظر