۱۳۹۰ فروردین ۳۱, چهارشنبه

گزینه ی دوم

با این که چندروز گذشته اما باید اعتراف کنم که خیلی به این قضیه فکر کردم. یعنی از ذهنم نمی ره بیرون. خود قضیه رو نمی گم. این که چندتا فوتبالیست مسخره که حتی به نظرم از اونجایی که اون چیزی که اونا بازی می کنن فوتبال نیست و تنها یه جور توپ بازی بزرگونه است , افتادن به جون هم و هم دیگه رو کتک زدن .
حتی برام مهم نیست که بیشتر ملت برداشتن و اس ام اس زدن که اصلا پرسپولیسی ها خوب کردن که توپو ندادن به استیل آذینی های هالیوودی پولدار ننر!
حتی برام مهم نیست که علی دایی که لااقل تو خیلی چیزها قبولش دارم با گفتن چندتا "ببخشیدا" کلی دلیل آورده که اصلا معنی "Fair Play" اون چیزی نیست که همه ی ما خارج ننشین ها فکر می کنیم و اصولا با این که سرش خیلی شلوغه اونقدر بزرگوار بوده که وقت بذاره و واسه هممون تعریف کنه که بازی جوانمردانه نه بلکه بازی منصفانه و این هم یعنی که اگر طرف آدم بود , تو هم آدم باش والّا مجازی هرکاری دوست داشتی بکنی!
حتی برام مهم نیست که دروازه بان هی بره رو اعصاب ملت و بازیکنا و اونوقت اونا هم مثل یه .... پسربچه ی دبستانی حرصشون در بیاد و بشن مصداق " پرسپولیس لجش گرفته , مورچه گازش گرفته"
حتی برام مهم نیست که چه قدر از استیل آذین بدم میاد و این که اصولا خانه ی سالمندانه و کلا موجودیتش روی اعصابمه یا بهتره بگم بود؟
حتی برام مهم نیست که کمیته ی انضباطی بسیار قاطع و حتی تاثیرگذارتر از "سازمان محیط زیست " و " میراث فرهنگی" عزیزمون , بسیار با فکر و برنامه همه ی بازیکن ها رو جریمه کرده و مداد گذاشته لای انگشتاشون و مجبورشسون کرده که صدبار تند بگن " ما کار بدی کردیم! و احتمالا از اونجا که بخشش از بزرگان است و اصولا تنبیه خوب نیست و تشویق است که در تربیت این نوگلان باغ زندگی تاثیر دارد , بزودی همشون بخشیده شده و به کانون گرم فوتبال ایران برمی گردند.
اصلا هیچ کدوم این ها برام مهم نیست.
تنها چیزی که ذهنمو مشغول کرده جمله ایه که سال ها قبل از معلم بینش دبیرستانمون شنیدم ( یعنی توی کتابمون اومده بود واتفاقا از نکات کنکوری هم بود!) و اون هم این بود که " تنها چیزی که مطلق است " اخلاق" است. "  و خدا می دونه توی این چندسال من چه قدر روی این جمله فکر کردم و عرق ریختم تا بالاخره تونستم بین تمام تناقضاتی که همیشه به نظرم توی این جمله بود تعادل ایجاد کنم و در واقع یه جوری این مانع رو اونقدر کوتاهش کنم که بتونم از روش بپرم.
بعد از این جمله بود که همیشه فکر می کردم اگر اخلاقیات مهم است پس مثلا چه طور می شه که یک جا کشتن انسان ها بد محسوب میشه و جای دیگری مثل میدان جنگ با دشمنان خدا با مثلا اعدام یک قاتل, خوب!
چه طور میشه که جایی دروغ گناه کبیره است و جای دیگری تقیه؟
چه طور میشه که جایی آسیب بدنی مذموم دیده میشه و جایی شلاق رو برای حدزدن اوکی می دونه!
اگر این ها نسبی بودن اخلاقیات رو نمی رسونه , پس اصولا من کجام و اینجا کجاست؟

بعد یه چندتایی تک جمله هایی که این طرف و اونطرف خوندم مثل همون " در عفواذتی است که در انتقام نیست " و اون ارزشی که برای بخشش قاتل وجود داره و اون جمله ای که یه بار از "آکیرو کوراساوا" خوندم که یه چیزی بود تو این مایه ها که بکشید قاتل را ولی از این کار لذت نبرید . که لذت از قتل شما را هم به قاتل تبدیل خواهد کرد" ( باور کنید این جمله ای که الان نوشتم از چیزی که اون بنده خدا گفته بود قشنگ تر شد!!) خلاصه یه چیزایی تو این مایه ها باعث شد که کلا به این نتیجه برسم که معنی واقعی این مطلق بودن اخلاقیات شاید این باشه که کشتن به هر حال بده , چه توی جنگ , چه از روی مثلا حسادت یا هرچی. اما اون چیزی که این دوتا رو متفاوت می کنه جبریه که در اقدام به یکی و خودداری از دیگریه. یعنی این واقعیت که تو مجبوری کاری رو که مطلقا بده و مطمئنا برخلاف ذات اصلی انسانه که به سمت خوبی تمایل داره انجام بدی تنها و تنها به خاطر دلیلی که اون دلیل می تونه خوب باشه , اون وقته که تو مجاز به انجام اون کاری.اما این هیچ چیزی رو درباره ی واقعیت بد بودن اون کار تغییر نمی ده. مثلا کشتن یک انسان کار بدیه. و اگر تو به عنوان یک انسان بدون هیچ حس گناهی و بدون هیچ ایده ای از این که این کار چه قدر بده و این آرزو که کاش مجبور نبودی این کار رو بکنی و به قولی در کمال خونسردی دست به کشتن یک انسشان بزنی , اونوقت تو هم قاتلی .حالا چه این کار رو در دفاع از خودت یا حق کرده باشی و چه تنها برای مثلا پول.
همین فرقه که یه جایی آدم طرفدار اعدام یک مجرم می شه و یک جایی با تمام وجود دعا می کنه که ولی الدم دلش به رحم بیاد و بی خیال بشه.
بگذریم. همه ی این چیزا رو گفتم که بگم برام مهم نیست که کی چی می گه و این که " سوشا مکانی " رو اعصاب کی بوده و تمارض کرده یا نه. این که علی دایی باور داره که دیکشنری منظورش رو خوب درباره ی " Fair Play" بیان نکرده یا هر چیز دیگه ای. فقط برام مهمه که زدن توپی که به اوت زده شده به هر دلیلی و بعد گل شده به هر دلیلی و بعد بازیکنا خوشحالی کردن به هر دلیلی و بعد هم همه زدن تو دل و چگر هم دیگه حالا به هر دلیلی , هیچ کدوم این واقعیت رو عوض نمی کنه که اصل این کار درست نبوده. و همون طور که هیچ کس نباید به ضربه ای که صاف تو شکم حریف فرود میاد و درست و غلطش حرف و حدیثی نداره , به نظرم درباره ی درست یا غلط بودن این قضیه هم نباید بحثی باشه.
و کاش علی دایی اون قدر مثل همیشه مرد بود که بیاد و بگه نزدن توپ توی اوت یا دادنش به حریف کار درست و جوانمردانه ای نبود اما ما این کار رو کردیم چون ..... ( حالا هر دلیلی!)

حتی برام مهم نیست که بازم در اقلیت هستم و در انتخاب گزینه ی دوم هیچ شکی نکردم .



پ.ن.:
اگر اشتباه تایپی توی متن هست ببخشید. وقت نیست برگردم و مطلب رو بازخونی کنم .

هیچ نظری موجود نیست: