جنگیدن با نظام های بد , انگار سرنوشت مردم مشرق زمین است. در غرب , مردم , به ندرت با نظام های بد می جنگند , چرا که خود را با جمیع بدی هایشان , جزیی از نظام می دانند. دموکراسی غربی یعنی همین : حمایت آزادانه ی بدها از بدها . جنایتکاران با جنایتکاران دست می دهند و لبخند می زنند. دزدان دزدان را به مجلس شورا , مجلس عوام و مجلس لردها می فرستند و به ریاست جمهوری انتخاب می کنند. نه حکومت ها از مردم سرند , نه مردم از حکومت ها. اما در شرق ما , ابدا این طور نیست . در شرق مردم غالبا خوبند و حکومت ها غالبا بد. به همبن دلیل هم , وقتی دیده می شود که مردم ساکت و سربه زیرند , معنی اش نهایتا این است که تظاهر می کنند به این که تسلیم شده اند و دست از جنگیدن برداشته اند , حال آن که نشده اند و دست از جنگیدن برنداشته اند و همه هم این را می دانند.مردم ما هرگز از جنگیدن با حکومت های فاسد خسته نمی شوند. اصولا خستگی یک خصلت روشنفکری است .ما مردم هرگز خسته نمی شویم. نه از کار , نه از مبارزه , نه از امید , نه از داشتن ایمان و اعتقاد....
آتش بدون دود نوشته ی نادر ابراهیمی- جلد هفتم - قسمتی ازسخنرانی دکتر آلنی آق اویلر در آلمان
آتش بدون دود نوشته ی نادر ابراهیمی- جلد هفتم - قسمتی ازسخنرانی دکتر آلنی آق اویلر در آلمان
۲ نظر:
ما مردم مشرق زمین بدبختیمان کم بود که حالا "بر سر دو راهی من بودن" را هم از ما گرفته اند و باید با فیلترشکن وارد اینجا شویم. میذاریم به حساب باکلاسی شما ;-)
راست می گینا , چه بدبختیم!تاحالا از این زاویه بهش نگاه نکرده بودم :)
ارسال یک نظر