۱۳۹۰ فروردین ۱۵, دوشنبه

همین جوری

1- پریشب خواب شتر دیدم!! شترش حرف هم می زد. انقدر شتر آقا و با فهم و کمالاتی بود. خدایی خیلی راهوار!! بود.
دیشب هم خواب دایناسور دیدم. همشون حمله کرده بودن بهمون. تازه یکی از دایناسورها که یه روباه گنده بود!! ( خودم می دونم دایناسور روباه نداشتیم. خوابه دیگه چه توقعاتی دارینا!) پرید پای زوزوی بیچاره رو گاز گرفت. انقدر خوابش چرند و ترسناک بود که آخرش به این نتیجه رسیدم بیدار شم سنگین تره!! هرچند همش چند دقیقه به زنگ زدن ساعت مونده بود و کل شبم بر باد رفت.
خدا امشب رو رحم کنه.

2- وارد حاشیه شدم آخرش...

3- قرار بود بعد عید پنجشنبه ها تعطیل باشیم. دهم گفتن تعطیلیم , چهاردهم حرفشونو پس گرفتند. تا مهر پنج شنبه ها میایم. :(

4- همین جوری الکی یاد عروسک زشتم افتادم. توی اسباب کشی نمی دونم ته کدوم کارتون تک و تنها گیر افتاده. اسمش " امیر افراسیاب سانتیاگو کانیزارس " بود. موهاش رنگ موهای کانیزارس دروازه بان والنسیا بود. رنگ پوستش هم همین طور.


۲ نظر:

zozo گفت...

ای وای هوار دیدم نصفه شبی پام کنده شد افتاد از تخت پایینا نگو بعضیا خواب دیدن برامون:)

zozo گفت...

ای وای هوار دیدم نصفه شبی پام کنده شد افتاد از تخت پایینا نگو بعضیا خواب دیدن برامون:)