قصه از آن جا شروع شد که دیدیم مدت زیادی است خانه ی خاله جان خراب نشده ایم! این خراب شدن خانه ی این خاله , رسم چند ساله ای است که قبلا بیش تر و این اواخر کم تر برگزار می شود اما حفظ آن بر تک تک ما واجب و لازم است.
این شد که پنج شنبه به زور تمام برنامه هایمان را جور کردیم تا با "سمان" و " زوزو" یک بار دیگر جمع اراذل را برگزار کرده و راهی خانه ی خاله جان شویم. هر چند بنده بعد از کار یک short cut هم به دفتر "سمان" و " دکتر وزیری!" زدم و بعد با "زوزو" راهی خانه خاله جان شدیم و "سمان" هم قرار شد محض رضای خدا کمی کار کند و بعد به ما بپیوندد.
خانه ی خاله جان هیچ مراسم خاصی ندارد. یعنی در واقع تمام کیفش هم به همین هیچ کاری نکردن است و البته فقط و فقط خوردن که با توجه به علاقه ی خاله جان به ترکاندن ما! مجبوریم از چند روز قبل چیزی نخوریم تا بلکم از نزد خاله جان به سلامت مرخص شویم.
خلاصه این که آن جا دور هم بودیم و هیچ کاری نکردیم! نه که هیچ کاری نکنیم , اما فقط دور هم بودیم و از آن جا که خاله جان روانشناس تشریف دارند به قول "سمان" کمی " Group therapy" کردیم! و بعد هم دست جمعی دوستان ریختند سر کله ی بنده ی حقیر و در کمال هنرمندی موهایم را کوتاه کردند چه کوتاه کردنی! به قول خودشان , موهایم را Layer زده اند! آن قدر موقع قیچی زدن خندیدند که بنده هم اکنون یک مربع خالی پشت گردن مبارک دارم!! البته مستحضر هستید که مدلش این طوری است والّا آرایشگرهای ما همتا ندارند! و تازه بستنی اولین برف را هم همان نصفه شب ( فکر کنم حدود 2 بود!) خوردیم جایتان خالی. :) و بعد هم مراسم "پیژامه پارتی " و خواب. که نمی دانم بنده چرا تا خود صبح خواب " لواشک" و "دکتر الف" رییس گرام را می دیدم!! :)
جمعه شب را هم در محضر عمه جان کوچیکه بودیم تا در دو روز ته صله ارحام را در آورده و هم این دنیا را داشته باشیم و هم "قلمان" های آخرت را.
این شد که پنج شنبه به زور تمام برنامه هایمان را جور کردیم تا با "سمان" و " زوزو" یک بار دیگر جمع اراذل را برگزار کرده و راهی خانه ی خاله جان شویم. هر چند بنده بعد از کار یک short cut هم به دفتر "سمان" و " دکتر وزیری!" زدم و بعد با "زوزو" راهی خانه خاله جان شدیم و "سمان" هم قرار شد محض رضای خدا کمی کار کند و بعد به ما بپیوندد.
خانه ی خاله جان هیچ مراسم خاصی ندارد. یعنی در واقع تمام کیفش هم به همین هیچ کاری نکردن است و البته فقط و فقط خوردن که با توجه به علاقه ی خاله جان به ترکاندن ما! مجبوریم از چند روز قبل چیزی نخوریم تا بلکم از نزد خاله جان به سلامت مرخص شویم.
خلاصه این که آن جا دور هم بودیم و هیچ کاری نکردیم! نه که هیچ کاری نکنیم , اما فقط دور هم بودیم و از آن جا که خاله جان روانشناس تشریف دارند به قول "سمان" کمی " Group therapy" کردیم! و بعد هم دست جمعی دوستان ریختند سر کله ی بنده ی حقیر و در کمال هنرمندی موهایم را کوتاه کردند چه کوتاه کردنی! به قول خودشان , موهایم را Layer زده اند! آن قدر موقع قیچی زدن خندیدند که بنده هم اکنون یک مربع خالی پشت گردن مبارک دارم!! البته مستحضر هستید که مدلش این طوری است والّا آرایشگرهای ما همتا ندارند! و تازه بستنی اولین برف را هم همان نصفه شب ( فکر کنم حدود 2 بود!) خوردیم جایتان خالی. :) و بعد هم مراسم "پیژامه پارتی " و خواب. که نمی دانم بنده چرا تا خود صبح خواب " لواشک" و "دکتر الف" رییس گرام را می دیدم!! :)
و فردا صبح , ساعت حدود 11 سر صبحانه بودیم که "سمان" به دلایلی! مجبور به ترک محضر ما شد! و حدود 4 سر ناهار بودیم که بنده به دلایلی مجبور به ترک محضر شدم و مقرر شد "زوزو" هم وسط شام منزل را ترک کند که گویا ایشان زیرآبی رفته و شب را هم همان جا پلاس بوده اند.
۵ نظر:
پی پی پینوکیو پدر ژپتو
گو گو گربه نره روباهه مکار
هی
...
هی...
خیلی خوب بود، من بلاخره مقام مسواک داشتن رو کسب کردم...پیژامه رو قبلا به دست اورده بودم .....
راستی چقدر موهاتو خوب کوتاه کردی...کار کی بوده؟
مقام مسواکیت مبارک. تقریبا پیشرفته ترین سطح همینه. البته هنوز مرحله ی We technically .... مونده :)
ضمنا سمان جون , چشم قوم شوور دراومد از مدل موهام!
هره دیگه حسابی خوش گذشت. یادم باشه از این به بعد بیام آرایشگاه سمان جون موهامو بزنم
ارسال یک نظر